سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
|
|
من اگرچه خاطی و عاصیم/ تو گذر ز خبط من ای خدا
|
|
|
|
|
📌تصنیف
م.مدهوش✨
🎤دکلمه: بانو هستی احمدی💫
|
|
|
|
|
دیریست که یاران همه رفتند
لکسوس سواران همه رفتند
|
|
|
|
|
رایینا ، راه میباید سپرد
صد هزاران سال میباید شمرد
رایینا،گر تو خواهی تا شوی منزل گزین
گا
|
|
|
|
|
خندق به خندق
جبههی دل را باختم
|
|
|
|
|
سکوتِ مرگ اجباری نموده زار خاکستر
|
|
|
|
|
هاپولی شده اینهمه گنجِ مردمی
|
|
|
|
|
در هوایت از حقیقت تا مَجاز افتاده ام
بعد از عمری پادشاهی در نیاز افتاده ام
|
|
|
|
|
حوالی چشمهایت مرا هم ببین
بیا و دمی در کنارم بشین
|
|
|
|
|
لبخندتو
تسکین دردمن را
دارورو میخوام چه کنم...
لبخندتو دوای درد بی درمان من است
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
|
|
|
|
|
عشق را معنا مکن دیوانه می بینم تو را
|
|
|
|
|
خدا بخشنده و بس مهربان است
که مادر نام زیبای جهان است
|
|
|
|
|
رهزن مباش و قافلهها بگذار
این چند روز خسته کمی سرکن
چشم طمع به مال کسی نفکن
جانی نگیر و چشم کسی
|
|
|
|
|
می برد سرمایه هامان بی امان ، گرگ اجل/
ما خرامانیم و تیزست و دوان ، گرگ اجل
/می رسد هر روز ا
|
|
|
|
|
در من
جمعیتی معترض ایستاده
|
|
|
|
|
عمریست به دنبال تو سر گردانم
مانند گدازه ها پر از عصیانم
هرچند که رفته ای ولی باور کن
تا
|
|
|
|
|
سرزمین عشق اینک رهسپارت می شوم
رهنورد راه های مرگبارت می شوم
|
|
|
|
|
بانوی ایرانی
آینه ای ست ایزد نشان!
|
|
|
|
|
به جنگ که می رفتم ، زنم به بدرقه ام آمد از جنگ که برگشتم ، زنم مرده بود
|
|
|
|
|
طعم جانم ز آب او ايمان گرفت
در طريقت نام او ريحان گرفت
|
|
|
|
|
چو مه ظهور مکن در دل فلک زانکه
ستاره ها همه شب در کمین روی تو اند
|
|
|
|
|
در گوشه ای از اتاق ناگهان با خیال همراه شدم.
باد و باران و برف و تاریکی شب.
|
|
|
|
|
عنوان: فرشته ی سعادت (شعر به مناسب تبریک روز معلّم هست.)
|
|
|
|
|
دیدنِ خاکسترِ یک کارگر پیگرد دارد
|
|
|
|
|
درمیانِ رقصِ شاخه های ،
ز باد مسحور
|
|
|
|
|
در کوچه باغِ عاشقی سر می برند از یاس ها
|
|
|
|
|
هنوز بوقلمون ها
در تدارک مبالغه ی خطایِ باصره اند
|
|
|
|
|
فصل پاییزی شبهای بلند
برخیز و چشم بگشا
مرثیهام را بشنو
راه خوانده است مرا
فردا خواسته است مرا
|
|
|
|
|
عشق دنیای مرا در هم ریخت
و تو را کنج دل من آویخت
سالیانیست که در این دلمی
تو همون موج لب ساحلمی
|
|
|
|
|
خوشا بحال کلاغان قیل و قال پرست
|
|
|
|
|
منم آن قایقِ تنهایِ سرگردانِ ،دریا که
نبردم لذت آغوش لنگرهای عاشق را...
|
|
|
|
|
دستان پدر پر میشود از خالی خالی
|
|
|
|
|
یک سحر اندیشه کن عمر تباه رفته را
|
|
|
|
|
ای صَنَم یادِ تو امشب عشق بازی میکند
|
|
|
|
|
وقتی تو را دیدم دلم دیوانهتر شد
|
|
|
|
|
خوب من...
محبوب من...
تو را مثل وطن من دوست دارم.
|
|
|
|
|
نوشیدن فنجان چای زعفرانی و هل..............
|
|
|
|
|
خوشنام ترین جای زمینی وطنم
|
|
|
|
|
خشک وتر باهم سوزد
مادامی که باد شعله افروزد
شهر شود دریا
چون موج نعره برمی دارد
نعره های ناگهانی
|
|
|
|
|
آشوب
دیدمت، این دیدنت، در سینه ام آشوب کرد
در نبرد تن به تن قلب مرا مغلوب کرد
ازنگاهش شاد گشتم خ
|
|
|
|
|
ایوان خانه
ماه شب چهارده
سایه ی درخت
|
|
|
|
|
بو بولوتلی گوی لردن
دییردیم قورتولسا یاغیش
|
|
|
|
|
و چشم های تو اکران سینمای جهان
|
|
|
|
|
چونان که دست پریشانم در خواب...
|
|
|
|
|
محو در قله معنا بودم...
نور خورشید به پهنای حقیقت گم شد...
منطق تاریکی...
متن با حاشیه را برهم زد
|
|
|
|
|
در گورستان تنهایی
هیچ سنگی بنای تولد را بهانه ی مرگ نخواهد کرد!
یک درخت خشکیده
در انبوه آشف
|
|
|
|
|
کبوتر گفت :
نیّتِ شومِ سنگ زنیِ توست ،
باعثِ پَرزنی ام
|
|
|
|
|
دلم گَزِ تَدمُر می خواهد و فالوده ی صنعاء
|
|
|
|
|
نه میشه موند، نه میشه رفت وقتی کل مرزها متحدن
|
|
|
|
|
چون سایه در تاریکی شب های تنهایی
از زندگی تا رفتنم از یاد راهی نیست...
|
|
|
|
|
خبری خوش ، قدمی مانده به اعدام فقیران
|
|
|
|
|
بجوش در رگم ....
چون شراب کهنه ی عشق
|
|
|
|
|
میگن که این دنیا یجور سرابه/قیمت ارز و سکه یک حبابه
|
|
|
|
|
من
هوای تازه
ماهی گلی درون حوض
رقص پروانه ها
بوی ناب گل محمدی
آی..
همه چی دست به دست هم داد
|
|
|
|
|
تو همان قصه ی ناگفته ی لب های منی
|
|
|
|
|
تاسر زلف تو دردست نسیم افتاده است
|
|
|
|
|
گرشدی یوسف گذر از عشق دنیا می کنی
از بلورین تن زلیخاچشم پوشی می کنی
|
|
|
|
|
در برج عاج نشستن و
مستِ تفالۀ برتری شدن
با بذلِ لقمه ای به فقیران،
مفتخر، به گداپروری شدن
|
|
|
مجموع ۱۲۴۰۸۷ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |