شنبه ۱ ارديبهشت
شعر عرفانی
|
|
بخوانبلبلکهدلسامانگرفته
|
|
|
|
|
منزل معبود را خبط و خطابم بستهست...
|
|
|
|
|
طبیعت نظر است یار را نظربازی
|
|
|
|
|
در صفوف دشمنان جز آشنا نیست رفیق
عافیت را چاره جز شکر خدا نیست رفیق
هر که می آید فلان روزی به خل
|
|
|
|
|
عنصرخاکم خدا رنگین نمود
پنج کيفيت مراسنگین نمود
|
|
|
|
|
🌹با نی و می نابت، ️ساقیا بکن یاری🌹
🌹 ساقیا بده جامی،️ زان شراب هوشیاری🌹
|
|
|
|
|
وقتی دل من پر زد ، از کلبه ی تنهایی
آشفته خیالی بود ، در کوی تماشایی
|
|
|
|
|
کمی ببار، که اقلیم خشک پاییزم
تو ای سحاب تراوندهی بهاریها
|
|
|
|
|
بهترین حالت من این بود که
هر که را آمدهام خوب شوم
،بد شد که
|
|
|
|
|
ره معرفت چون بیابی درست
ره تو اگر راست باشد نخست
|
|
|
|
|
ای ماه اگر ابر نقابت می گشودی!
بخت خمارم با شرابت می گشودی!
|
|
|
|
|
به فرعون رحم می کردی اگر یک لحظه می خواندَت
|
|
|
|
|
نقطهٔ پَــــرگار
در خانهٔ دل جُــــز....
|
|
|
|
|
پای انسان چون به هستی بازشد
با وِلایت عشقِ حق آغاز شد
|
|
|
|
|
نمیرد آن که از دانش بداند دَرین دنیا، بدی را
|
|
|
|
|
.....................................
|
|
|
|
|
چشم، آشفته و حیران وجود
واله ادراک، ز توصیف شهود
|
|
|
|
|
بیــــدل؛
غزل:
من هیچ نمی دانم من...
|
|
|
|
|
ما را چو خواب غفلت از دیدار تو در کار شد،
خوش آنکه از خواب گران با شوق تو بیدار شد
|
|
|
|
|
در شب تیره و تار
یک چراغ روغنی دارم ز دوران کهن
روغنش از جنس کمیابِ جواب
|
|
|
|
|
در این شعر به شراب عارفانه و حالات عرفانی اشاره شده است.
|
|
|
|
|
هوای ابری، هوای زندگی است. هوای لبخند گل رز و بغض گل غنچه است. گاهی به ابرها تاج عزت می بخشد؛ و گاهی
|
|
|
|
|
از قضاوتهای های بیجا از زمان رنجیده ایم
از تمام رعد های آسمان رنجیده ایم
|
|
|
|
|
مگر نه موسی را گفتی آن شبان بگذار
که هر چه خواست بگوید، که امتنان من است
|
|
|
|
|
🌹چون برگ و گلبرگ در بهار داری طراوت🌹
🌹مانند سرو بوستان داری تو قامت🌹
|
|
|
|
|
گر خواهی زنزدش بالا رود عیارت
در زرق برق دنیا بی رنگ باشه حالت
|
|
|
|
|
سیلاب خروشان به صباحی دِه ما بُرد
|
|
|
|
|
به کنجکاوی گرایید بچه موری
|
|
|
|
|
گُنجِشم است هردو جهان ، گُنجِشِ من نیست جهان
گوهرِ لامکان منم ، نگُنجم به کون و مکان
|
|
|
|
|
گرتو خدای خود شوی من به خدای خود روم
گرتو خدای من شوی ، کی به خدا توان روم
|
|
|
|
|
من از سرزمین دیگری می گویم
آنجا که هیچ نیست
بجز تموجِ نورِ محضِ مفصل
از مشرق یقین
|
|
|
|
|
مردمان گویی بد در پی تزویرند راه بسیار هموار
|
|
|
|
|
دو روزی بیش و کم دنیا اگر چرخید بر کامت...
|
|
|
|
|
نعمتی چون آسمان،لیل و نهار
|
|
|
|
|
مستیم که دیوانه ز خویشیم
نه عاقل به شما
|
|
|
|
|
اثر از موثر آمد سبب از مسبب آراست
جمله طبع پنج پرده به تجلی است آشکارا
|
|
|
|
|
جهان کشتزارِ عمل های توست
کتابی قطور از غزل های توست
|
|
|
|
|
آن کز او پیچ و خم افلاک را امکان است،
دیده در کنه ازل تا ابدش حیران است
|
|
|
|
|
سر میان برف کرده مانند کبک
میخورد باز شیطان از او رکب
|
|
|
|
|
بس در پی ظاهری، نهان را پس چه؟
|
|
|
|
|
له و لورده
زیر پای بیرحمِ زمین
دست مهربان آسمان نوازشم می کند
|
|
|
|
|
گُذر کردم ز دشت حادثه با کوله باری از معانی
|
|
|
|
|
هر کس که به جاقلبِ تو دل آویزد
با ظلم در این عدم نمی آمیزد
|
|
|
|
|
💚چون یار ز در درآمدش، سلامی گفتم💚
💚از شعر امید به او نشانی، گفتم💚
|
|
|
|
|
و من امروز بدیدم
آنکه هر دم ، دم به دم
گشته بودم در پِی اش
|
|
|
|
|
من بد، به کیفر خواستت گر اعتراضی نیست
با آن وکیلِ عفوِ درگاهت چه خواهی کرد
|
|
|
|
|
رهایی کاره دشواریست
در این راه امتحانم کن
|
|
|
|
|
🍀به گفتار قلبت همی راه جوی🍀
🍀به عشق حقیقت تو آن راه پوی🍀
|
|
|
|
|
بار الها دائمُ الّطفی به ما
رحمتی فرما ز دریای عطا
|
|
|
|
|
كجايي اي تمام لحظه هايم در تو خاكستر؟
|
|
|
|
|
نوحی بباید تا کِشد این رفته در غرقاب را
|
|
|
|
|
نیمه شب،
با بیت هایی از نیاز
در تنورِ سینهِ سوزانِ خویش
دردِ دل های نهانی گفته ام
|
|
|
|
|
ای بنده تو از چه در هراسی
ای دوست چرا در التماسی
الله تو را رفیق و یار است
معشوق تو آفریده گار اس
|
|
|
|
|
در عَجَب هستم از این چرخِ گذر
گاه خیرت می دهد گاهی که شر
|
|
|
|
|
این روزهای سرد پاییزی
بیاد خش خش برگان زرین
در خانه محصور نشسته ام
|
|
|
|
|
خدایی که داری عطایی عظیم
خودت وصف کردی خودت را کریم
|
|
|
|
|
درون من خسته کیست ؟
که ز من پرتوان ترست
درون من ناموزون کیست ؟
که ز من زیباترست
درون من ملول ک
|
|
|
|
|
در زدم و گفت بگو کیستی ؟
آدمِ این دور و ورا نیستی
|
|
|
|
|
مهربانی صفت..اجتماعی
دوستی با همه کس باور و بنیان من است
همدلی با دگران در دل و ایمان من است
مهر
|
|
|
|
|
بیستون را بشکافم ز پی چشمه جان
|
|
|
|
|
🍀به یاران باران، به پاکان درود🍀
️🍀که عرشی بسازند از تار و پود🍀
|
|
|
|
|
کین راسِ ریا پیشه ، بر خاک ز تن اولی
|
|
|
|
|
ز حد بگذشت مشتاقی، به جام بادهی باقی
|
|
|
|
|
من به گوشم ، که صدای ز تو ادراک کنم
|
|
|
|
|
مرا یاد تو آرام نهان است
جهانی در میان این جهان است
کسی از عشق تو محروم باشد
درون قصر هم بی خانما
|
|
|
|
|
🌿شادمان ساز چو این وقت دوان می گذرد🌿
🌿قدر هر لحظه بدان چونکه زمان می گذرد🌿
|
|
|
مجموع ۴۳۵۱ پست فعال در ۵۵ صفحه |