سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 19 خرداد 1403
    2 ذو الحجة 1445
      Saturday 8 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۹ خرداد

        بی شکیب

        شعری از

        مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)

        از دفتر نجوای دلسوز نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۲:۵۳ شماره ثبت ۱۱۹۷۸۹
          بازدید : ۱۰۸   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)
        آخرین اشعار ناب مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)

        میان کوچه های سرد غربت
        به دنبال تو بودم با دلی خون
        نگاهم خیره بر هر رهگذر بود
        فرو می ریخت اشکم همچو جیحون
         
        جدا می گشت گویی روحم از تن
        غمت هر لحظه بر من چیره می‌شد
        دلم دیگر صبوری را نمی خواست
        اجل بر جسم و جانم خیره می‌شد
         
        نفس در سینه ام خاموش و یادم
        مرا تا انتهای کوچه ها برد
        تنم لرزید و قلبم پاره می شد
        که گویی استخوانم بر زمین خورد
         
        تو را در جستجویم من ندیدم
        شدم تنها،شدم بی تاب و خاموش
        به لب هر لحظه میپرسیدم از تو
        بگو کردی مرا آیا فراموش
         
        تو تنها آشنایم بودی آنجا
        دلم خوش بود که در انتظاری
        میان کوچه های خاطراتت
        برای این مسافر بیقراری
         
        چرا ای آشنا از من نهانی
        بیاد آور مرا اینجا غریبم
        ببین در غربتی تلخ و نفسگیر
        برای دیدن تو بی شکیبم
         
        غروب غربت از من قصه میگفت
        غریبه آنکه دنبالش دویدی
        ندانستی مگر اینجا کسی نیست
        به این غربت چنین بی کس رسیدی
         
        برو ای رهگذر سوی دیارت
        به دنبالش چرا اینجا اسیری
        که او با دیگری رفت و تو ماندی
        برو ترسم که در غربت بمیری
        ...
        مهدی بدری(دلسوز)
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۲:۱۰
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۳:۰۷
        پر احساس و زیبا بود خندانک
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۹:۵۷
        خندانک
        محمد اکرمی (خسرو)
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۶:۳۳
        درود جناب بدری
        بسیار زیبا و روان و دلنشین
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        طوبی آهنگران
        طوبی آهنگران
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۸:۰۵
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۸:۱۵
        درود زیبا بود
        نیلوفر تیر
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۹:۳۲
        زیبا بود بزرگوار
        طوبی آهنگران
        طوبی آهنگران
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۸:۰۵
        خندانک
        ارسال پاسخ
        نیلوفر تیر
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۹:۳۲
        خندانک خندانک خندانک
        راضیه خضری
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۱:۱۸
        درود ها خندانک
        زیبا و روان بود خندانک خندانک
        شاد و موفق باشید
        طوبی آهنگران
        طوبی آهنگران
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۸:۰۵
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۸:۰۶
        سلام جناب بدری احسنت بر شما بزرگوار بسیار عالی سروده اید شما قلم تان مانده گار
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۸:۰۸
        درود بر شما خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        م سر به سر اگر سرم برود هرگز نمی گذارم سر به نا سر رود در سرم این شد شش سر جناب فرشید خان جنگی در کارنیست غول شش سر نام شعرم است از دفتر بانوی ازلی
        افسانه نجفی

        تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
        فرشید به گزین

        ت ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوندو سر برود هم برآن سریم این میشه سه تا سر محمدرضاجان یعنی حداکثر قدرت ما پس قبول که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
        محمدرضا آزادبخت

        ه شاه به میل خود هرگز سوار بر اسب نمی شود مگر ملکه خورشید آفتابش را کجتر کند ستیز با تو معنا ندارد وقتی خورشید خودستیز تر از همه تاج را بر سر گذاشت ااافرشید جان نمی دانستی من شاعر معنا ستیزم و گاهی معنا گریز اصلا مفهوم شعربرای من معنا نداردفقط زیبایی شعر برایم مهم است ای دشمن نازنینم غول شش اسر از دست تو عصبی ست
        فرشید به گزین

        دریافتمت که فر خورشید تویی فرشید کجا قبله امید کجا ااا چه مشاعره معناستیزی شده البت به جز قسمت شاهانه

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0