شنبه ۱ ارديبهشت
شعر غزل
|
|
بیهوده نیست بودن و بیهوده نیست عشق
پروانه باید بود تا دانی که چیست عشق
|
|
|
|
|
شب تمام است و دل پیر فلک برنا شد
|
|
|
|
|
ای شاه بنما ظهور بی پناهی بشر ها را ببین
این نشان نا امید ی در بشر ها را ببین
زمانه در تب وعده ب
|
|
|
|
|
🌹عجب از دل که بگیرد. دیده غوغا میکند🌹
🌹دیده اشک وگریه را. از دل تمنا میکند🌹
🌹وای از این
|
|
|
|
|
به دانشگاهِ چشمانت شدم مشروط هر ترمی
|
|
|
|
|
من صیدم و دام و دانه هایش با تو
|
|
|
|
|
مثلِ یك ویرانه، خاموشان گرفتم
دامنِ شهرِ فراموشان گرفتم
ای که مانندِ هوا بودی برایم
...
|
|
|
|
|
یا سر به زمین گذار یا مِی سرکش!
|
|
|
|
|
عاشقی را نمیتوان فهمید تا نباشی اسیر لبخندش
|
|
|
|
|
خواهم رَوم به کوچهی تنهایی
جایی که هیچکس آنجا نیست
در خود فرو بِروم آنجا
حرفی زِ من و تو و ما ن
|
|
|
|
|
قایقم را موج گیسویت ربود
رفتْ از کفْ هر چه که بود و نبود
معنیِ خاسر در این دنیا منم
از فراقت با
|
|
|
|
|
گذشته از سرم آب،امتحان مکن
|
|
|
|
|
غزل"مقصد" نوشته ی دکتر مریم نقدی"مانارز"
روزگاری بارفیقانعهدوپیمان داشتم
پاسدارشهردل
|
|
|
|
|
بخوانبلبلکهدلسامانگرفته
|
|
|
|
|
شانه بر زلف پریشان میزنم، این بار هم
|
|
|
|
|
من هم بلد بودم بگویم جان دل امّا
|
|
|
|
|
شب و شعر و شراب و شور و حال عشق پر شورم
|
|
|
|
|
سکوتم ، استخوانی در گلو فریادواره
|
|
|
|
|
شراب خواب هم آخر به داد من نرسید
|
|
|
|
|
سهل است دل سپردن در جمع ماه رویان
جانا تو دلربا باش،این است رسم بازی
همت گمار ساقی تا نشکند سب
|
|
|
|
|
الستی عهد و پیمان از پدر بود
|
|
|
|
|
از کنارم می روی باشد برو ای بی وفا
می روی باشد برو، تو بی صدای بی صدا
مجید محمدی (تنها)
|
|
|
|
|
عمر گرانمایه ما چه زود دیر میشود
جوانی میگذرد و آدمی پیر میشود
فرقی ندارد شاه باشی یا گدا
وقتش که
|
|
|
|
|
سومک نه یامان خستَلییب جان دیله گلمیش
بوسوگینی سون باشدا مزاریمده اولر؟ یوخ
|
|
|
|
|
در خوابی که می پنداشتی رویا نخواهی دید
اسلامی تر از این خطه در دنیا نخواهی دید
در وهم و خیالت با و
|
|
|
|
|
ای غنچهای که چاک گریبان دریده ای
با ناز خود به عرصه دوران رسیدهای
|
|
|
|
|
منزل معبود را خبط و خطابم بستهست...
|
|
|
|
|
این "بی او" بودن از تو بعید است...
|
|
|
|
|
تو لبخند مرا دیدی
ندیدی من چه آشوبم
سکوت آدمی دیدی
|
|
|
|
|
من گم شده ام در خودم از من اثری نیست
|
|
|
|
|
رقص از این نغمهٔ غم میکنم و نقضِ غرض...
|
|
|
|
|
ای عشق . بی فرجام مرو وز شهر دل بیرون مرو
ای هستی عالم مرو در جنگ دل دریا مرو
جام نوش مستی سر م
|
|
|
|
|
میکُشی خود را که او باشد نماینده چرا؟
|
|
|
|
|
بسم رب العشق ای لیلای من
برده هوش از سر مرا چشمان تو
|
|
|
|
|
نگاه تو ست
یا
ادامه ی آفتاب
که
از آینه می ریزد
|
|
|
|
|
از توبه های هرشبه خستهام
از فکرهای ممتد منتهی به تو خستهام
|
|
|
|
|
ای خوب تر از خوب تر از خوب تر از خوب
|
|
|
|
|
باز زمستون بازم بارون و برفش
یادش بخیر میگفت مَرده و حرفش
|
|
|
|
|
سیگار شاکی بود سوزاندی سرش را
|
|
|
|
|
بر عشق کسی یک نگهِ هیز نکردیم
|
|
|
|
|
وقتی که خسته با دلی غم بارمی روم
تا مرز خشکسالیتب دار می روم
وقتی که بغض را می بلعم از غرور
بی
|
|
|
|
|
تقدیم به شهدای سرباز میهن
|
|
|
|
|
بوستانی، نامراد از تابشم
بوته ای، در انتظارِ بارشم
مثلِ قلبی، بی پناه و مبتلا
|
|
|
|
|
حمد و ثنا هر گاه کنم از فرد معبود مجید
|
|
|
|
|
شعر من در خور چشمان سیاه تو نبود
|
|
|
|
|
ای عجب از کار دنیا ، بی هدَف / می کِشد محتاج هر نانی به صَف
|
|
|
|
|
شب تا به سحر به یاد تو بیدارم
|
|
|
|
|
هر جا نشانی از تو باشد، دل همانجاست
آری! برایم دیدنت مانندِ رؤیاست
دلتنگیام را میدهد تسکین – نگا
|
|
|
|
|
عشق را وقتی تراشیدند ، سنگِ کعبه شد ..
|
|
|
|
|
ی خواهم برایت افسانه بگویم
فقط نمی دانم
از تابش تو شروع کنم
تا پنجره ی شرقی
یا عطر نان را
شما
|
|
|
|
|
فی الحال ژن، تاثیر مثبت دارد اینجا
|
|
|
|
|
بغض من دلبرانه زینت داد
شعر غمگین زنگ انشا را
با تنفر لگد زد و انداخت
در درون زباله دنیا را
|
|
|
|
|
آنچه حاصل شود از کاشتنِ دانهی تو
وارثَت می خورَد از میوهی گلخانهی تو
|
|
|
|
|
همیشه در خیال من نقش ترانه میزنی
|
|
|
|
|
بعد تو افسانه ها آغاز شد
چون نبود تو برایم راز شد
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
مقصود من از گفتن این شعر عیان است
"چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است"
در وصف شما هر غزلی را که
|
|
|
|
|
یک روز رو به قلبم گفتم چه بی خیالی!
|
|
|
|
|
کشوری هست که با جمله جهان در جنگ است...
|
|
|
|
|
یکی می¬رود کلمه بیاورد
کسی که جمله ها را خوب تلفظ نمی¬کند
کسی شبیه لبخندِ معاصر که
درمیدانِ عصر
|
|
|
|
|
رنج به جهان جمله ی تقدیر منست
غم بافته ی حلقه
|
|
|
|
|
کفایت کان دُر نابم پدر بود
|
|
|
|
|
کاروان دلِ من، منزل بسیار گزید...
|
|
|
|
|
عهد کردم نکنم شکوهٔ این جانی را
|
|
|
|
|
زلف افشان کن و می ریز که امشب غزل از سر گیریم
بار غم های وجود از دل افسون زده ای بر گیریم
|
|
|
|
|
راست را دیدم به زنجیر و نگاهم کشته شد
|
|
|
|
|
ذره ذره دل من عاشق زیبایی شد
|
|
|
مجموع ۴۴۶۳۵ پست فعال در ۵۵۸ صفحه |