شنبه ۱ ارديبهشت
شعر سپید
|
|
ابتدا
کلمه بود چشمانت
حالا
شعله میکشد شعری
لا به لای سینه ام
✍
شیدا_شهبازی
📚
خوشه_خو
|
|
|
|
|
_آخ!
حکم قاصدک
تیر است...
روزنه
همدست ِزنجیر است!
|
|
|
|
|
آری؛
فراموشت خواهم کرد
آنگاه که
پنجهی آهنین مرگ،
گلوی کوچک مرا
محکم،
خواهد فشرد...
|
|
|
|
|
ای آشنای سال های دور
چندی است دلم
تنگ نگاه عاشقانه ی توست
|
|
|
|
|
اُردیبهشت هم آمد
آرام بیصدا
مثلِ برفِ زمستان
که باریدُ به انتظارِ
تو بودمو نیامدی.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
آسمان صاف و آبی،
ولی ابری سیاه
چشم مرا پوشانده است.
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
« چنان حلاجی که منصورش بر «دار» است!»
زندگی جشنی صد ساله
که با تن ها
صد سال تنها شد
و این که
م
|
|
|
|
|
_در این قحطی شوم
مرثیه خوانان
خود
تشنه به خون
عیارانند!
|
|
|
|
|
چه میشد اگر ما
آن دو ابر بهاری بودیم
آن دو ابر بهاری بزرگ؛
که میباریدیم
همه عمر، بر همهی شهر؟
|
|
|
|
|
تو نیستی و
ماتم سراییست دنیا ...
|
|
|
|
|
بغضی کوچک همراه باتلاش اشک
|
|
|
|
|
ذهنم،
یوزپلنگی تیز پاست
آه!
بیهوده بود، دویدنهایم...
آییی
--غزال وحشی،
کدام کنام آر
|
|
|
|
|
دریا
چه میفهمد غم ِ ندیدن ِ باران را
|
|
|
|
|
شب شد
شب تو بی من بخیر است
|
|
|
|
|
ای فتنهانگیزترین آرامْدار دلها...
|
|
|
|
|
نیستیُ من
ترانه ای خواهم ساخت
به وسعتِ سکوتِ شبهایِ
بلندِ تنهایی.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
صبح زود است و
شهر به خواب طولانی
رفته است گویی
دست باد در دست دیگرش
آرمیدن
آغاز کرده است گویی
|
|
|
|
|
تمام لحظه هایی که دلتنگ تو بودم
تو را
از برگ برگ خاطره می بوییدم
|
|
|
|
|
درد یعنی من منهای تو
تو هم در جمع دیگران
مجید_محمدی(تنها)
تخلص_تنها
|
|
|
|
|
باز از کوچه ما بگذر
ای نور دو دیده
باز بگذر و کوچه را چراغان کن
یادم هست...
هر بار که تو رد می ش
|
|
|
|
|
گذشته میآید
در ایوان ذهنم مینشیند
|
|
|
|
|
از سکوت برق گرفته ای
یا....،،
|
|
|
|
|
می نویسم
واژه ها آه می شوند
|
|
|
|
|
_کر و لالم!
با ایما و اشاره بگو
چند تا
دوست داری
مرا؟!
|
|
|
|
|
لای کاشی های دفترم
به جا می ماند
لمس ماهی های پُر احساس...
|
|
|
|
|
ای دریا
رودخانهی جوشان عشق
دلم را دریایی کرده
موجهای خروشان دل
مرا به سوی تو میآورند
و تما
|
|
|
|
|
ای آوای شالیکاران و چایزاران
|
|
|
|
|
کودتا نمی خواهد
فتح آغوشم
جو گندمی موهایت
انقلابی سپید است
بر کشور احساس
شیدا_شهبازی
|
|
|
|
|
هیچ میدانستی نوازنده ای؟
|
|
|
|
|
وَ من در آغوش
میگیرم تورا
به وقتِ خیال
آن هنگام که ستارگان
در آسمان میرقصند.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
چهار دهه دهان کژی های
بدسگالان به نیکخواهی مردم
|
|
|
|
|
_قهر خورشید و آفتابگردان؟!
_عشق؛
تمام معادلات را
به سُخره می گیرد...
|
|
|
|
|
«خواجه نوروز»
بهار شد،
سبزه رویید،
شکوفه شکفت،
بلبل خواند،
پرستو شاد،
چلچله از سبزه زار گفت.
|
|
|
|
|
بوسه ی صلح، به زیبایی شاخه گلی ست، روئیده بر خاک ماه اندیشه ...
|
|
|
|
|
کلمه ها طغیان می کنند
در ضلع چپ ذهن
و من
لاشه ی آخرین دیدار را
تشریح می کنم
شیدا_شهب
|
|
|
|
|
و کیست آنکه برای حقیقت بایستد..
|
|
|
|
|
شخصیت های خاکستری داستانهایم...
|
|
|
|
|
ساعت ها را
بی تو
عقب گرد می کنم
هیچ عقربه ای
دیروزها را
گردن نمی گیرد
شیدا_شهبازی
|
|
|
|
|
چه میدانی
که پای در راه گذاشتن
چه سخت است و
چه پُر رنج
هوا افسرده رویی
زمستان است گویی
نه هیچ
|
|
|
|
|
به هر کجا
که رفته ای؛
بر می گردی!
|
|
|
|
|
دلتنگی را بوسیدم
طعمِ لبانَت عجب
دلچسب بود.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
_چشم هایت را
به کجای قلبم؛
دوخته ای؟!
|
|
|
|
|
ما را
به جرم عاشقی
از بهشت
راندند !
|
|
|
|
|
صدایم را در راه کشتند
در آن هنگام که می آمد
بسوی همیشه شدن!
در ثانیه ای که رویید،
در ساحتی که م
|
|
|
|
|
آنجا که تو باشی
خواب
واژه غریبی است
میان من و تو
شب فروبسته و
دل دست فراز
چشم پُر مهر تو
خیره
|
|
|
|
|
بی تابی میکند دلم امشب
کاش نمِ باران
با بوسه ات
شَبَم را رویایی کند.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
عشق را
باطل می کند؛
شک...
|
|
|
|
|
ما ، خواب گزار خویشتنیم
در نواله صبحدم
|
|
|
|
|
وقتی که دزدان شعور،
شبانه به مخچهٔ ما،
دستبرد زدند
و کلاهمان را بردند
|
|
|
|
|
فاصلهاندازی هنر آدمیزاد است...
|
|
|
|
|
کلید در باغ را
خودم دیدم؛
خدا...
|
|
|
|
|
شمشیر از نیام بر کشید
زره ای از جنس پولاد بر تن کشید
بر اسب پر اصالت
رو به سوی جنگ با احساس کرد
|
|
|
|
|
زندگی
سیروسفر درباغچه اکنون است
|
|
|
|
|
باز
بر تن کرده
کهنه پیراهن عشق
|
|
|
|
|
وحشت زده یک خرگوش را غیر ممکن پنهان مکن
|
|
|
|
|
و پارو میزنم، دیوانه وار
به دریای چشمانت...
|
|
|
|
|
_فراموشی گرفته ام انگار!
تمام اداها و خنده های تو را؛
تک تک
برده ام از یاد...
|
|
|
|
|
_آسمان اَبر شد
در خیالم
کوچه ی محرم؛ با دلم
همدرد شد!
|
|
|
|
|
نمِ بارانُ
کوچه یِ بهارنارنج
عابری رد شد
عطری در هوا پیچید
خاطره ای جوانه زد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
مجموع ۱۹۲۰۸ پست فعال در ۲۴۱ صفحه |