شنبه ۲۲ ارديبهشت
|
|
بغضی کوچک همراه باتلاش اشک
|
|
|
|
|
که تو آغوش خودم قول نرفتن دادی
|
|
|
|
|
نگاه تو ست
یا
ادامه ی آفتاب
که
از آینه می ریزد
|
|
|
|
|
تو شبنم پاکیزه هر باغ و بری
از باغ و بر بهار هم تازه تری
آئینه بدست آور و خود را بنگر
بهتر زخودت
|
|
|
|
|
باز باران
كاش مى باريد بر سقف كلاس
در خيالم مى سپردم
دل به جنگل هاى گيلان
حجمى از آرامش
|
|
|
|
|
از توبه های هرشبه خستهام
از فکرهای ممتد منتهی به تو خستهام
|
|
|
|
|
شبی در بسترم آرام؛ در فکرت فرو رفتم
|
|
|
|
|
ای خوب تر از خوب تر از خوب تر از خوب
|
|
|
|
|
ذهنم،
یوزپلنگی تیز پاست
آه!
بیهوده بود، دویدنهایم...
آییی
--غزال وحشی،
کدام کنام آر
|
|
|
|
|
خیلی سال و ماه گذشته
دل تو رو نبرده از یاد
قصه ی تو جور دیگس
آه از عشق اول ای داد
|
|
|
|
|
باز زمستون بازم بارون و برفش
یادش بخیر میگفت مَرده و حرفش
|
|
|
|
|
رو خودم کار می کنم قوی بشم
اسمتو زیر لبم ذکر نکنم
با خودم عهد می کنم از شنبه صبح
پا شدم دیگه بهت
|
|
|
|
|
مکن انکار خودرا ، توخدایی
|
|
|
|
|
باز داره میرسه لحظه ی خوب دیدار
بیا با هر قدمت فاصله ها رو بردار
|
|
|
|
|
سیگار شاکی بود سوزاندی سرش را
|
|
|
|
|
دریا
چه میفهمد غم ِ ندیدن ِ باران را
|
|
|
|
|
بر عشق کسی یک نگهِ هیز نکردیم
|
|
|
|
|
ببر زخم خورده ، انتقام را هَوار میزند
|
|
|
|
|
وقتی که خسته با دلی غم بارمی روم
تا مرز خشکسالیتب دار می روم
وقتی که بغض را می بلعم از غرور
بی
|
|
|
|
|
شب شد
شب تو بی من بخیر است
|
|
|
|
|
تقدیم به شهدای سرباز میهن
|
|
|
|
|
بوستانی، نامراد از تابشم
بوته ای، در انتظارِ بارشم
مثلِ قلبی، بی پناه و مبتلا
|
|
|
|
|
دستم بگیر ای روح بیکران
یادم بکن تو ای یار مهربان
ترسم ز رنج دوریت ز خویش
نزدیکتر شو و گرما بده ب
|
|
|
|
|
حمد و ثنا هر گاه کنم از فرد معبود مجید
|
|
|
|
|
شعر من در خور چشمان سیاه تو نبود
|
|
|
|
|
دلتنگی های ذهن
قلم بشکست و دل دلتنگ جان شد
چه بگذارم هر انچه بود عیان شد
|
|
|
|
|
ای عجب از کار دنیا ، بی هدَف / می کِشد محتاج هر نانی به صَف
|
|
|
|
|
آسوده بخواب ای پسر زال ایل
|
|
|
|
|
شب تا به سحر به یاد تو بیدارم
|
|
|
|
|
ازفردوسی گذشتم و، رفتم بسوی حافظ
|
|
|
|
|
هر جا نشانی از تو باشد، دل همانجاست
آری! برایم دیدنت مانندِ رؤیاست
دلتنگیام را میدهد تسکین – نگا
|
|
|
|
|
عشق را وقتی تراشیدند ، سنگِ کعبه شد ..
|
|
|
|
|
ای بی تو دل تنگم شبگرد خیابان ها
چشمان پر از اشکم در یورش باران ها
|
|
|
|
|
ی خواهم برایت افسانه بگویم
فقط نمی دانم
از تابش تو شروع کنم
تا پنجره ی شرقی
یا عطر نان را
شما
|
|
|
|
|
فی الحال ژن، تاثیر مثبت دارد اینجا
|
|
|
|
|
ای فتنهانگیزترین آرامْدار دلها...
|
|
|
|
|
بغض من دلبرانه زینت داد
شعر غمگین زنگ انشا را
با تنفر لگد زد و انداخت
در درون زباله دنیا را
|
|
|
|
|
آنچه حاصل شود از کاشتنِ دانهی تو
وارثَت می خورَد از میوهی گلخانهی تو
|
|
|
|
|
همیشه در خیال من نقش ترانه میزنی
|
|
|
|
|
بعد تو افسانه ها آغاز شد
چون نبود تو برایم راز شد
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
مقصود من از گفتن این شعر عیان است
"چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است"
در وصف شما هر غزلی را که
|
|
|
|
|
چشمهایت بهانه شد تا من به دام عشق افتم
و من همه تن،جان به جان غم دادم
|
|
|
|
|
هشدار که آرامشِ ما را نخراشی
|
|
|
|
|
جان یک سایه
به دستان شبی مهتابی است
و به دیوار کجی تکیه زده
و در اندیشه ی خورشید شتابان شده
از
|
|
|
|
|
آن کسانی که خورند از دم رِبا
حالتِ عادّی نمی خیزند بِپا
|
|
|
|
|
یک روز رو به قلبم گفتم چه بی خیالی!
|
|
|
|
|
کشوری هست که با جمله جهان در جنگ است...
|
|
|
|
|
در روز جزا اگر عدالت باشد
|
|
|
|
|
حالِ بس خوشی ست ،
به میانه ی ،
نغمه ی تار و نِی
|
|
|
|
|
نیستیُ من
ترانه ای خواهم ساخت
به وسعتِ سکوتِ شبهایِ
بلندِ تنهایی.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
صبح زود است و
شهر به خواب طولانی
رفته است گویی
دست باد در دست دیگرش
آرمیدن
آغاز کرده است گویی
|
|
|
|
|
یکی می¬رود کلمه بیاورد
کسی که جمله ها را خوب تلفظ نمی¬کند
کسی شبیه لبخندِ معاصر که
درمیدانِ عصر
|
|
|
|
|
تمام لحظه هایی که دلتنگ تو بودم
تو را
از برگ برگ خاطره می بوییدم
|
|
|
|
|
رنج به جهان جمله ی تقدیر منست
غم بافته ی حلقه
|
|
|
|
|
درد یعنی من منهای تو
تو هم در جمع دیگران
مجید_محمدی(تنها)
تخلص_تنها
|
|
|
|
|
باز از کوچه ما بگذر
ای نور دو دیده
باز بگذر و کوچه را چراغان کن
یادم هست...
هر بار که تو رد می ش
|
|
|
|
|
گذشته میآید
در ایوان ذهنم مینشیند
|
|
|
|
|
امروز دلتنگت شدم, شاید تو حالت خوب نیست ...
|
|
|
|
|
غم داشت نقاب شادمانی زده بود
پیری که خودش را به جوانی زده بود
|
|
|
|
|
گوشت به دهان شیخ بد کیش مده
|
|
|
مجموع ۱۲۴۰۰۸ پست فعال در ۱۵۵۱ صفحه |