شنبه ۱۹ خرداد
|
|
نامه عاشقانه عزیز به زیبایی یک شهر ♡
■فرشته جانم ،ماه من
انار سرخ و خوش رنگ من ، پرتقال زرد و خو
|
|
|
|
|
در من
نفس میکشد
اندوه!
....
|
|
|
|
|
ای بشر در این جهان آغازِ پایانی نباشد
|
|
|
|
|
از سرم افتاده شیرین هوسی
چشم دل را بسته ام روی کسی
بعداز این شاید بمیرم بی خبر
از غم دوری و بی
|
|
|
|
|
عطر نابت بوسه ات جا مانده در ایوان ما..
|
|
|
|
|
چه خوبست که گاهی به وصالی نرسیم
دل تــنـگ بـمانیم و بـه یـاری نــرسیـم
|
|
|
|
|
عطر گلهای کاملیا پیچیده در اتاقم عشق عطر آگین می شود
آئینه در مقابلم شفاف است
|
|
|
|
|
اسبی که عصّاری میکرد ، حالا مُرده ،
|
|
|
|
|
بذار تا بابایی موهاتو ببافه
بابا عاشق بویِ خوبِ موهاته
|
|
|
|
|
درد یعنی روی گردانی تو
درد یعنی غیرت بی جای تو
درد یعنی میشوی با دیگری
درد یعنی بی وفا میشی پری
|
|
|
|
|
زندگی جنگ و مصیبت بینوا زیبندۀ من
|
|
|
|
|
بگو آن را که من دارم خبردار
که چون من هستمت جانان دلدار
|
|
|
|
|
لنگرگاه اشک بود
آنجا که من بودم و
تو نبودی
قصه مرد بود و
حرف صبوری
بندری سوخته بود
آنجا که پای
|
|
|
|
|
در شب شیراز موهایت مرا در خواب کن/تا که مست از بوی نارنج تنت بیدار شم
|
|
|
|
|
در میان ساقه های سرد و بی جان
به دنبال پاییز بگرد،
|
|
|
|
|
هیچ خیابانی تنهاییم را باور نمی کند
|
|
|
|
|
دانم که چون تویی کامل همی هسن
|
|
|
|
|
بر نگاه زخمی اش نقش تورا میبینم
تو چه وحشتناکی
|
|
|
|
|
آن خنده ها از چهره مردم کجا رفته است؟!
|
|
|
|
|
روزگاری این جا مظهر عشق بود و صفا
شهر مملو از پاکی و محبت با هم
شهر ِ شرجی نفسهای دو یار
هر دو د
|
|
|
|
|
رفتی و باز هم آمدی تا من بدانم عشق
پیچیده است با ترس رفتن های تکراری...
|
|
|
|
|
آه آزادی، آزادی:
به دنبالِ تو
یک نفس خواهم دوید!
|
|
|
|
|
عروس شهر های گیلان، نگین انگشتری لاهیجان.
کوههایش سر سبز و جلگه اش دل پذیر است.
|
|
|
|
|
هیهات
دیریست
آوای مرگ می آید
|
|
|
|
|
جـریـان بـگرفـت و اتـصالـی کـردش :
" بـا مـرکـز دل ، مـرکـز نـاز چـشمـت"
|
|
|
|
|
تقدیرِ این آواره را پر شور گردان
|
|
|
|
|
ماتم از چشم و سوز از سخن
زندگانی تلخ و دل در کفن
چاره چوبیست که افتاده به آب
لج دنیاست نگرد پی س
|
|
|
|
|
دل به هر آینه بستیم ترک خرد ،شکست
تکه ها نور شد و پل به شب دریا بست
|
|
|
|
|
پیش از این شعر
دختری را دیدم
از دیار زاگرس
که سیاهی چشمانش
شبیه شعر سپیدی بود
که حلاوت واژه ها
|
|
|
|
|
شعری زیبا تقدیم به تمام بچه های زحمتکش محترم و از جان گذشته هلال احمر
|
|
|
|
|
بهشت است در نگاه تو خیابان غرق در باران
خودت بنگر به تنهایی دلم را کرده ای ویران
قلم را روح می
|
|
|
|
|
نورِخدا، حجّتِ یزدان رضا_بَحرِ کَرَم، شمسِ فروزان رضا
|
|
|
|
|
مژده ای یاران که میلاد امام انس و جان است
|
|
|
|
|
در سرابی میکِشد دست مرا هم سرنوشت
من نفهمیدم کدام است این جهنم یا بهشت
|
|
|
|
|
مثه تقدیرشهرزادم هزار و یک شب آواره
تو میدون واسه نامردا حریف مُرده کم داره
تماشا میکنم رودُ که ا
|
|
|
|
|
عشق بنازد به چنین سروری
گردوغبار حرمش توتیاست
باز کند هر گره ای دست تو
تا ید بیضای تو مشکل گشاست
|
|
|
|
|
دست دعا بسوی خدا می کنم بلند
چونمشگلاترامثلپرکاهمیکند
|
|
|
|
|
آوا میدهد مرا دیرْهنگامیست
بانگی در آن حوالی
خَموش و رازآلود
ناشکیب و سرکِش.
|
|
|
|
|
وقتی دلشوره ، خود را ،
به تاخت و تاز میزد ،
ریلکس یه گوشه ای نشسته بود و،
سیب اش را گاز میزد
|
|
|
|
|
✍️ ترانه
م.مدهوش☄️
🎧 دکلمه: بانوهستی احمدی❤️🔥
|
|
|
|
|
صدای التماس معدۀ بی جان شده عقده
|
|
|
|
|
کاش بودی سهراب
چشمه ای نیست دگر پایین دست
|
|
|
|
|
حافظ و شاخ نباتش غزل توست هنوز
|
|
|
|
|
منِ از لنگه کفشِ کودکی ام تنهاتر
خوب به یاد دارم
|
|
|
|
|
چاه زنخدان تو محبس جان من است
|
|
|
|
|
غروب انتظار
غم دلتنگی خود را به چه کس باید گفت؟
شکوه از درد جدایی به چه کس باید
|
|
|
|
|
دو تا خط موازی با سکوت گرد بی معنا
تو و عشقت، من و عقلم،دوتا دیوانه تنها
|
|
|
|
|
گاهی خودم برای خودم شانه می شدم
|
|
|
|
|
اندیشه
کهنگی اندیشه ها
بوی نا گرفته اند
در تاریکی نمور ذهن
چند پنجره آگاهی می خواهد
تانفس
|
|
|
|
|
ای عشق باور نی کنم آوازه ات را
|
|
|
|
|
بار الها به تمنای تو در پروازم....
|
|
|
|
|
کرم شب تاب تو آهسته بتاب...
متهم بیدار است...
و شقاوت درخواب...
ترس در سینه زندانبان است...
من
|
|
|
|
|
قناعت دارم
قناعت باطنی
مثل قناری
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۹۵ پست فعال در ۱۵۵۸ صفحه |