سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 29 ارديبهشت 1403
    11 ذو القعدة 1445
    • ولادت حضرت امام رضا عليه السلام، 148 هـ ق
    Saturday 18 May 2024
    • روز جهاني موزه و ميراث فرهنگي
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    شنبه ۲۹ ارديبهشت

    ميلاد درد

    شعری از

    ائلمان چمن قارا

    از دفتر شاید شعر نوع شعر نیمائی

    ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶ ۱۲:۳۲ شماره ثبت ۶۲۵۶۹
      بازدید : ۴۴۲   |    نظرات : ۰

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر ائلمان چمن قارا
    آخرین اشعار ناب ائلمان چمن قارا

    زمستان بود
    آنروز
    زمستانى سياه و سخت
     
    يادم هست
    هوا سرد بود
    بشدت سرد..
     
    سرما را
    من از تقدير بيرحمى
    كه چون بختك
    در آن سرد زمستان روز
    بر پيشانى ام بنشست
    فهميدم
    و از لرزيدن قلبم
    در آن پستوى تنگ و
    تار و
    رقت بار،
    دانستم زمستان است...
     
     
    سراسر شوم بود آنروز
    سراسر تيرگى، تارى
    سراسر گريه و زارى
    يادم هست
    سراسر غصه بود آنروز...
     
    زمان آبستن درد بود
    و از اندوه،
    مالامال..
    پدر در گوشه اى تنها
    بدور از غصه ى سرما
    پلاسى از نمد
    گسترده بود و
    ورد ميخواند!
     
    نه انگار كه زمستان است...!!!
     
    و مادر
    آن شكيبا زن
    در آنحالت كه مردش ورد ميخواند
    و در آنحال
    كه دردش بود و
    بارى در شكم داشت
    و از سرما، مى لرزيد
    بجاى شكوه از سرما
    ثنا مى گفت و
    شكر ميكرد!
     
    هه..
    دلش خوش بود
    نه انگار كه زمستان است...
     
    ،
     
    بارى
    زمستان بود آنروز
    زمستانى سياه و سخت
    در آن سرد زمستانروز
    برايم مژده آوردند
     
    چه مژده!!؟
    خدعه بود
    خدعه!
    يادم هست
    فريفتندم...!
     
    به زور حيله و نيرنگ
    شكستند آشيانم را
    گريستندم...
     
    نشستند،
    قصه ها گفتند
    برايم وعده ها دادند
    خريدندم...خريدندم
     
    يادم هست
    آن روز سياه و شوم
    به نيرنگى و
    ترفندى
    بريدند،
    بند نافم را...
     
    و من هم
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    خر شدم آرى
     
     
     
    ائلمان اكبرى ( چمن قارا )
    ۵
    اشتراک گذاری این شعر

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0