*برای کسی که عمری ست در فراقش می سوزم...
دلم گرفته باز دلتنگم
دلم گرفته باز غمگینم
همیشه توی خواب و رویاهام
زیارت شما رو می بینم
چه گریه ای چه بغض سنگینی...
چه حرف ها که با خدا دارم
تموم لحظه های عمرم رو
همش هوای کربلا دارم
یه چند ساله فصل پاییزم
یه چند قرنه رو به تاراجم
فقط خداس اینو می فهمه
به کربلا چقدر محتاجم
بگیر دست من رو آقا جان
به کربلات من رو دعوت کن
زیارتت کم از سعادت نیس
بیا و من رو با سعادت کن
نوشتم اسمتونو با گریه
کنار عشق، رو گذرنامم...
بدون دیدنت اگر مُردم
حقیقتـاً جوون ناکامم...
عذاب میده من رو تنهایی
غریبه ام میون آدم ها
نذار من بمیرم از غربت
یه کاری کن ببینمت آقا!
تموم روز غرق آشوبم
تموم شب پناه من رؤیاس
نشد بیام زیارتت اما...
دلم،تموم فکر من اونجاس
خوشی همینه اسم من یک روز
میون اسم زائـــرا باشه
همین که توی دست من روزی
بلیط واسه کــربلا باشه
نگاه تو برام کافی بود
که واسه این سفر هوایی شم
فقط همینو از شما می خوام
دعا کنیـــد کربلایی شم
خدیجه نصیری