سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403
  • روز ارتباطات و روابط عمومي
9 ذو القعدة 1445
    Thursday 16 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت

      اجازه ده در تو پناه ببرم!!!

      شعری از

      ثریّا حکیم آوا

      از دفتر دولت دیدار نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۹۰ ۱۰:۲۰ شماره ثبت ۵۴۴۶
        بازدید : ۱۱۳۸   |    نظرات : ۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر ثریّا حکیم آوا
      آخرین اشعار ناب ثریّا حکیم آوا

       

      شهر رؤیای مرا آتش زدند،

      شهریار کاری نکرد،

      چیزی نگفت...

      ای دوست، ای یگانه ترین دوست،

      آنچه می‌بینی ، خراباتخانه است،

              و این خرابات حزن‌انگیز است،

      گویا این جا رد پایی اشتران اعراب،

      یا سمب اسب های چنگیز و قاتلان تیموری است،

      ای دوستّ، می‌بینی،

         چه قدر رد پایی گم این جاست؟!

      زمان طولانی است و مکان دهشت زاست!

      من فریاد می‌کنم، لیک فریادم در گلویم

      در می‌ماند،

      ای یگانه ترین دوست!

      درد من تازه نیست،

      درد دیگران هم هست!

      بیا، بروم به سراغ سهراب

      و فریاد زنم

      های،  سپهری!!!

      کجای تا بگویم،

      این کوچة تنهایی ما تاریک است،

      «راستی، خانة سهراب کجاست؟»

      خواهش روشنی در قلبم ،

      از شبستان خیال برون شدم،

      ولی نشانی از روشنای نیست!

      گنجشک آرزوها،

      کوچک ترین چنار را ندیده است

      سبزه ها خشکیده است

      نسترن ها خشکیده است

      همه چه خشکیده است!

      و

      آبشار خنده ها در جویبار لب ها نیز

      ای دوست، ای یگانه ترین دوست!

      ای شعر، ای شعر ناب

      آغوشت را برایم باز کن،

      آغوش تو مثل آغوش مادرم،

      مثل لالای های مادربزرگم،

      که تا زنده بود نماز می‌خواند

      و در نمازهایش مرا دعا می‌کرد

      و باور مرا سورة اخلاص می‌گفت

      شیرین است!

      ای شعر ،

      پناه گاهی جز تو ندارم،

      اجازه ده در تو پناه ببرم!!!

       

       

       

       

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0