سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403
  • روز ارتباطات و روابط عمومي
9 ذو القعدة 1445
    Thursday 16 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت

      فراموشی...

      شعری از

      امید مرادی

      از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴ ۰۳:۱۷ شماره ثبت ۴۲۸۷۰
        بازدید : ۷۲۱   |    نظرات : ۱۴۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر امید مرادی

      با همان لحن همیشگی می گوید خوبی؟
      زیر لب
      با همان کسالت همیشگی می گویم خوبم
      با همان نگاه همیشگی 
      لرزش دست و لبم را
      شانه ی افتاده ام را
      چشمان گود و فروخفته ام را
       برانداز میکند، 
      می گوید:
       پسر
      اگر درد را ادامه دهی به پایان نمی رسی
      جایی شبیه اینجا که من ایستاده ام  تو نیز می ایستی
      انوقت نه راهی به پیش داری نه پس
      با دنیا کنار بیا...
      می گویم :
      مادر
      درد دارم...
      مدتی ست دچار فراموشی شده ام
      هیچ چیز در سرم دوام نمی آورد
      نه آن کودکی های هیجان
      نه آن درخت انار زیر پای بلوغ
      ونه حتی بوی عطر یاس در آن صبح های پرفروغ،
      هیچ چیز مرا به خاطر نمی آورد 
      وهیچ چیز در خاطرم جا نمی شود
      فراموشی می بارد از سقف اتاق
      از لهجه ی آجرهای دیوار
      از پنجره ای که رو به دیروز باز می شد
      آه
      نمی دانم 
      خنده های بی دلیل در کدام یک از روزهای کودکیم جا ماندند
      یا که شور بی بدیل در کدام حوض از کدام تابستان ام آبتنی می کند هنوز،
      می گوید:
       پسر
      یادت هست با تو از مجال سخن گفتم ؟
      از نعره ی رود
      از خامش مرداب و یک مشت هبوط ؟
      امروز نیز یادت باشد
      فراموشی هست نانی ارزان
      پدرت هر صبح از سر کوچه می گرفت 
      و با عقربه هایی خُرد و درشت ناشتا می کردیم ،
      تو نیز زاده ی فراموشی هستی
      فراموشی
      یادت باشد...
      امید مرادی_ آذر۹۴
      ۸
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0