شنبه ۸ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ شاعر
|
|
چقدر پروارشده کفر،
اما ایمان ،
طفلکی تازگیها ،
یه پوست و استخونه
|
|
|
|
|
منم آن فروغ شمعی، که به آرزو گسستم...
|
|
|
|
|
بین من و چشمان تو راز است امشب
|
|
|
|
|
چون که شیطان با منش هم راز شد
مکر و تزویر و ریا هم ساز شد
این چنین کار جهان بی ما یه شد
|
|
|
|
|
آسمان آهی کشید با بغض گریست
|
|
|
|
|
فکرِ ترازو باشد...
عاشق نیست!
|
|
|
|
|
من یه شب نشین و، ویرانه نشینم ،
چون جغد
بگو تا چکارکنم میان این بهت ؟
|
|
|
|
|
مه ندارد جلوه ای ای یار گل اندام من
|
|
|
|
|
چشمانم
تو را
میبارند در من ...
|
|
|
|
|
هاااای
زندگـــــی
جَبرِ بد سیرت ...
|
|
|
|
|
دراین سکوت خالی ام ،
دراین سجود عالی ام ،
ببین که من چه حالی ام !
همچون یه دار قالی ام
|
|
|
|
|
دیگر در غزلم قافیه پیدا نمیشود
|
|
|
|
|
حدیث عشق میگویم به گوش باد تا شاید
|
|
|
|
|
سحرگاهی که در شوقت جنون را آشنا دیدم
توهم، واقعیت را چنان من جابجا دیدم
|
|
|
|
|
بین صلح و اسلحه ،
بین اجباری که بود ،
بین فیل های عظیم ابرهه
|
|
|
|
|
بله اای دوست من ای یار شیرین
چنین آمدو شد هست رسم دیرین
یکی امروز چون آید به بوستان
و دیگ
|
|
|
|
|
غروب بهاری
درآن دشتِ گلشنی از
|
|
|
|
|
ذره ذره آه شد آواز دل از عشق تو
کنج تنهایی شده دمساز دل از عشق تو
همدمی دیرینه دارد چشم خیسم خون
|
|
|
|
|
رفتم در میخانه دیدم قدح و جامی
|
|
|
|
|
باغبان سارق انگور ز تاکستان است
|
|
|
|
|
بالم را
وعیدِ فراغ بدادی
اما ...
|
|
|
|
|
دو گرگ زیر ابروهات
به دنبال دل میشم
به چنگ آورده ای میش و
دریده سگ ، شبانم را
|
|
|
|
|
مانده ام چه عذابی میشد ،
اگرنبود داغیِ خورشید
|
|
|
|
|
ای قلم دارم مناجات دلی یاری بکن
عاشقانه یک غزل را از دلم جاری بکن
جای جای زندگی سرشار عشق وعاطفه
|
|
|
|
|
هم مدرک و زور و اعتباری پارتی
|
|
|
|
|
یهو بخود می آیی و می فهمی ،
دیگه دیره
|
|
|
|
|
از نطفه ی سگ وام میگیرم
از زخم ِ خود سر سام میگیرم
آه چپق را کام میگیرم
بر دار ِ شک آرام می
|
|
|
|
|
خداوندا غم دل با که بگویم اگر یار نباشد......
|
|
|
|
|
تو نیستی که ببینی به یادتم شب و روز
که از فراغ روی تو در عذابم همه روز
|
|
|
|
|
سینه ستبر
در آستانه باد های بُرّان
تن عریانِ زخمی
وصله های نَچسب
|
|
|
|
|
گر چه اکنون به دلم غمگینم
لیک در صورت و حال شیرینم
غم از دل ببرد جلوه یار
هستیم را چو در او
|
|
|
|
|
در فراقت
چون بومهِن میلرزد
دست و دلِ پاهایم ...
|
|
|
|
|
قبلاً فکرمیکردم ،
اگر زارعی نیستم دراین دنیا ،
لااقل یه باغبونم
|
|
|
|
|
شاه ِ کمان ِ پشت ِ پلکِ تو
بیرون کشیده از صدف در را
آغاز کن با سمفونی هایت
مدهوش کن کیهان کلهر را
|
|
|
|
|
×
تبلیغات
گوناگون
دل نوشته
خداوندا دست یاری به سویت دراز میکنم واز تو میخواهم مثل همیشه همراهم ب
|
|
|
|
|
امسال ،
سال نهنگ است
همه آبها آماده ،
داخل هَوَنگ است
|
|
|
|
|
شراب خواب هم آخر به داد من نرسید
|
|
|
|
|
الستی عهد و پیمان از پدر بود
|
|
|
|
|
عمر گرانمایه ما چه زود دیر میشود
جوانی میگذرد و آدمی پیر میشود
فرقی ندارد شاه باشی یا گدا
وقتش که
|
|
|
|
|
تو نیستی و
ماتم سراییست دنیا ...
|
|
|
|
|
پسر حسین کبابی(با گویش دلنشین بروجردی)
|
|
|
|
|
همه زندگیم را ازدست داده ام
ازچه می ترسانی ام ؟
|
|
|
|
|
بهاری بود در فصل زمستان، نگارم چون گلی اندر نیستان
|
|
|
|
|
تو زندونت گرفتارم
به رفتن تو محکومم
به جرمی که نکردمُ
گناهی که نمی دونم.
|
|
|
|
|
نگاه تو ست
یا
ادامه ی آفتاب
که
از آینه می ریزد
|
|
|
|
|
از توبه های هرشبه خستهام
از فکرهای ممتد منتهی به تو خستهام
|
|
|
|
|
شبی در بسترم آرام؛ در فکرت فرو رفتم
|
|
|
|
|
خیلی سال و ماه گذشته
دل تو رو نبرده از یاد
قصه ی تو جور دیگس
آه از عشق اول ای داد
|
|
|
|
|
باز زمستون بازم بارون و برفش
یادش بخیر میگفت مَرده و حرفش
|
|
|
|
|
رو خودم کار می کنم قوی بشم
اسمتو زیر لبم ذکر نکنم
با خودم عهد می کنم از شنبه صبح
پا شدم دیگه بهت
|
|
|
|
|
باز داره میرسه لحظه ی خوب دیدار
بیا با هر قدمت فاصله ها رو بردار
|
|
|
|
|
سیگار شاکی بود سوزاندی سرش را
|
|
|
|
|
ببر زخم خورده ، انتقام را هَوار میزند
|
|
|
|
|
دستم بگیر ای روح بیکران
یادم بکن تو ای یار مهربان
ترسم ز رنج دوریت ز خویش
نزدیکتر شو و گرما بده ب
|
|
|
|
|
آسوده بخواب ای پسر زال ایل
|
|
|
|
|
ازفردوسی گذشتم و، رفتم بسوی حافظ
|
|
|
|
|
ای بی تو دل تنگم شبگرد خیابان ها
چشمان پر از اشکم در یورش باران ها
|
|
|
|
|
حالِ بس خوشی ست ،
به میانه ی ،
نغمه ی تار و نِی
|
|
|
|
|
یکی می¬رود کلمه بیاورد
کسی که جمله ها را خوب تلفظ نمی¬کند
کسی شبیه لبخندِ معاصر که
درمیدانِ عصر
|
|
|
|
|
غم داشت نقاب شادمانی زده بود
پیری که خودش را به جوانی زده بود
|
|
|
مجموع ۲۶۹۵۴ پست فعال در ۳۳۷ صفحه |