سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 2 خرداد 1403
    15 ذو القعدة 1445
      Wednesday 22 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        چهارشنبه ۲ خرداد

        خدایا همین بود رحم نکن بزن بش

        شعری از

        فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)

        از دفتر تنهایی نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۲ ۲۱:۰۳ شماره ثبت ۱۷۱۲۱
          بازدید : ۷۰۸   |    نظرات : ۲۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
        آخرین اشعار ناب فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)

        خدایا همین بود رحم نکن بزن بش آناهی عشقِ ممنوعه باز دیشب بر جهان تف کرده ام با خدایم بر تو و زیباییت اف کرده ام ، دیشب اما با خودم بازهم تصادف کرده ام خرده ام با مغز بر میخی ز تقدیرم ، در جهانی کودک اما پیر پیرم ، خدایا دارم از این عشق می میرم الهی گم شوی بر خلافِ خانه ات حرکت کنی ، در بیابانی پر از مارو رطیل دور از چشمانِ این مردم شوی خوار در این دهر گردی با تمامِ آشنایان قهر گردی سر نهی بر کوه برفی با صدای آه من بهمن شودآنقَدَر بیچاره گردی که برایت لانه ی کفتارها مامن شود با شغالان خو کنی سالها تنها بیفتی بو کنی یادت افتادم دوباره بر خودم تف کرده ام با خدایم بر تو و آن عشق تو اف کرده ام الهی سالها از آنچه می خواهی به ناحق دور گردی و به هرکاری که بیزاری از آن مجبور گردی خانه ات پر گردد از آن سوسکهای بالدارِ چندش آور که وقتِ عشقبازی کنند بر گیسوانت رقص و بازی الهی بینیت گردد چو اول روز هستی دیگرش با هیچ جراحی نیاسایی به زیبایی از آن پس زشت گردی در پی یک خشت گردی تا چنان کوبی به فرقت پیشِ چشمانت ببینی روزِ مرگت الهی گوشهایت وال گردند هم چونان دو بال گردند باد آید زیرشان بالا روی در حین مستی بر خوری بر شاخه ی تیز درختی گوشها گردند پاره مانی آخر تا ابد در حسرت یک گوشواره الهی چشمهایت لوچ گردد هر چه گل یا پوچ را بازی کنی بدبیاری پوچ گردد خدایا همین بود رحم نکن بزن بش
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0