صفحه رسمی شاعر احمدی زاده(ملحق)
|
احمدی زاده(ملحق)
|
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۴۶ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | يکشنبه ۴ مهر ۱۳۸۹ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۳۹۷۷ |
تا کنون 4211 کاربر 32973 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: موفق در خوبی و احسان و افراغ اندیشه باشید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
من امضایم را فراموش کرده ام. ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۹۰۲۸ در تاریخ ۲ هفته پیش
نظرات: ۶۸۶
ثبت شده با شماره ۴۱۶۰۵ در تاریخ ۲ هفته پیش
نظرات: ۴۷۹
|
|
آهسته از خیابان گذشت و..
با خود می خندید
...
|
|
ثبت شده با شماره ۴۹۸۳۹ در تاریخ حدود ۱ ماه پیش
نظرات: ۵۷۳
|
|
فلسفله درد، همچنان ادامه دارد .. ..
این کنکاش تاریخی …
قدمتی به قدمت کل انسان دارد...
...
|
|
ثبت شده با شماره ۵۴۶۱۴ در تاریخ يکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲ ۰۵:۴۰
نظرات: ۳۷۶
|
|
افراغ اندیشه و قصار الحال! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۳۹۸۶۸ در تاریخ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ ۲۰:۳۵
نظرات: ۶۰۸
مجموع ۴۲۲ پست فعال در ۸۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر احمدی زاده(ملحق)
|
|
هر احمقی می تواند ماشه ی یک تفنگ را بچکاند، چاشنی یک بمب را آتش کند، دوتا مامور فلکزده و یا حتی خود مستبد اعظم را بکشد. ولی بعدش؟ چه فرقی می کند؟ یک مستبد می میرد و یک مستبد دیگر
|
|
دوشنبه ۳ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۵۸
نظرات: ۴۸
|
|
بعد مصطفی به توصیف صبحانه مستر چرچیل پرداخت که هنگام دیدار وی از قبرس یکی از روزنامهها آن را گزارش کرده بودند. عمر در شروع غذا کمی تردید به خرج داد اما طولی نکشید که بیحساب خورد و نوش
|
|
يکشنبه ۲ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۰۳
نظرات: ۳۷
|
|
بچه که بودم همیشه دلم میخواست پسر باشم همیشه میگفتم خوش به حال پسر ها همه ی امتیاز ها مال آن هاست اما حالا در آستانه ی جوانی مینویسم مرد بودن سخت است... کسی برای مردها برای خستگی هایشان برای شب&z
|
|
شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۰۳
نظرات: ۶۱
|
|
کلاس دوم دبستان شیفت بعد از ظهر بودم باران تندی میبارید. آن روز صبح یک چتر هفت رنگ خریده بودم. وقتی به مدرسه رفتم دلم میخواست با همان چتر زیبایم زیر باران بازی کنم. اما...زنگ خورد. هر عقل سالمی تشخیص
|
|
جمعه ۳۱ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۳۱
نظرات: ۱۱۵
|
|
فردریک کبیر می خواست در رقابت با ورسای قصری بسازد . در کار ساخت قصر وقفه افتاد . علت را پرسید . گفتند در گوشه ای از زمین ، آسیابی است که صاحبش نمی فروشد . فردریک شخصا
|
|
سه شنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۰۳
نظرات: ۴۴
مجموع ۱۲۱۸ پست فعال در ۲۴۴ صفحه |