سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 28 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت حكيم عمر خيام
10 ذو القعدة 1445
    Friday 17 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      جمعه ۲۸ ارديبهشت

      ذلت عشق - ببخشید -- لذت عشق

      شعری از

      مشکوة توکل

      از دفتر آستان عشق نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۱ ۰۱:۱۱ شماره ثبت ۸۵۹۶
        بازدید : ۱۱۸۶   |    نظرات : ۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر مشکوة توکل

      داری مدام کفر مرا درمی آوری

      هرجا  کلاه خواسته ام ! سر می آوری

       

      سعی کرده ام در هر بیت یک ضرب المثل یا کنایه بیاورم امید که مقبول طبع لطیفتان  واقع گردد

       

      داری مدام کفر مرا درمی آوری

      هرجا  کلاه خواسته ام ! سرمی آوری

      ((وقتی بساط عیش خودش جور می شود))

      باحیله یک بهانه ی دیگر می آوری

      گوشم پر از نصیحت و وعظ است و بازهم

      هی نطق می کنی و قند مکرر می آوری

      گاهی به پیش آینه خود را مرور کن

      با چشم خود  بگو که  پدر  درمی آوری

      گویند سوزنی به خود و نشتری  به خلق

      نشتر که جای خویش تو خنجر می آوری

      یک شاخ گل  زشاخه  که  چیدم بنام  عشق

      در بز بیار معرکه پر پر می آوری

      ای باز با تو مرا آرزوست یک پرواز

      در آرزوی من مثل ز کبوتر می آوری

      با کس نگویم اینکه مرا همچو مسگری

      تا گردنم زنند  به شوشتر می آوری

      فهمیدم اینکه قاب مرا خوب دزدیدی

      کافر مرا به کیش خود آخر می آوری

      دانم ز هر چه شعر و غزل در کف من است

      لب باز اگر کنی!! تو بهتر می آوری

      -------------------------------------------

       

      مصرع داخل پرانتز از یک قصیده از فردوسی فراهانی میباشد

      گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود
      گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود
      گاهی بساط عیش خودش جور می‌شود
      گاهی دگر، تهیه به دستور می‌شود
      گه جور می‌شود خود آن بی‌مقدمه
      گه با دو صد مقدمه ناجور می‌شود
      گاهی هزار دوره دعا بی‌اجابت است

      گاهی نگفته قرعه به نام تو می‌شود
      گاهی گدای گدایی و بخت نیست
      گاهی تمام شهر گدای تو می‌شود

       

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0