جمعه ۱۱ آبان
|
دفاتر شعر مژگان بختیاری (پرتو)
آخرین اشعار ناب مژگان بختیاری (پرتو)
|
"قدرت دستاش"
دعوامون شد
عصبانیم کرد ؛
یهو به طرفم حمله ور شد
دست روم بلند کرد ؛
من تحمل دستای سنگینش رو نداشتم !
اشکمو در آورد ...
دیگه هیچی نگفتم هیچی ! فقط نگاش کردم !
با همون چشمام که بقول خودش میگفت :
" اول عاشق چشمات شدم بعد خودت ! "
رفت تو اتاق تنها خوابید روی تخت !
من از شدت سردرد سرم رو بسته بودم و روی کاناپه دراز کشیده بودم ...
صدای تکون خوردنش میومد روی تخت ؛
که از عذاب وجدان نمیتونست بخوابه !
بعد نیم ساعت اومد کنارم نشست ...
گفت : ببخشید عصبانی شدم دست روت بلند کردم معذرت میخوام !
الانم هرکاری بگی انجام میدم فقط ببخش منو !
بار اولش نبود " همیشه قدرت خودشو با دستاش نشون میداد و بعد پشیمون میشد ! "
نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم !
دنیا رو سرم آوار شده بود
حس میکردم یه غریبه باهام حرف میزنه !
دستشو آورد طرفم دستمو بگیره ...
دستمو کشیدم ...
من همیشه از ترحم متنفر بودم ...
و الان منم یه زن که خیلی سرد شده و خالی از هر احساسی فقط ادامه میده ادامه میده ادامه میده فقط بخاطر اینکه یه مادره !!!
مژگان بختیاری (پرتو)
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و تامل برانگیز
موفق بشید