سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403
    8 ذو القعدة 1445
      Wednesday 15 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت

        اعتراف

        شعری از

        امین سوری

        از دفتر زینب.عشق .جنون نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱ ۲۰:۱۵ شماره ثبت ۸۴۸۵
          بازدید : ۱۱۹۸   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        اعتراف خواهم کرد 
        امروز همه ی رازهای پنهانم را 
        زینب 
        عشق 
        جنون
        همه ی تردیدها همه ایمانم را 
        بگذار بگویم 
        حتی اگر رسوایی 
        بر پیشانی نا گفته هایم سایه بیاندازد
        گاه بر بوم سپید عشق 
        دستی قلم میزند 
        که در اندیشه اش 
        کور کورانه 
        جلوه ها را نقش بسته اند 
        گاهی نگاهت شمع میشود 
        برای احساس های یخ بسته ام 
        وقتی نقاش نباشی 
        عشق هم بهانه می شود 
        برای بودن 
        سرودن 
        زدودن 
        من در تلاقی امیر اباد و گارگر 
        در چهار راه کالج زیر پل 
        حتی روبروی صنعتی شریف 
        بارها و بارها دیدم 
        عشق گاهی بهانه ایست 
        برای آزادی
        عشق گاهی بال می شود برای پرواز 
        ازممنوع پرواز بن غازی تا ازاد حلب 
        از چشمان تو تا دلتنگی
        آن روز که سفر میکنی تا خیال بامن نبودن
        کاش چشمانت را زبان اعتراف بود 
        من نقاش نیستم 
        اما چشمانت هیچ گاه دروغ نمیگوید 
        می دانم 
        گاه عشق در چشمها میمیرد 
        و گاه از نگا هی همچون خون 
        جاری میشود 
        بر سنگ فرش خیابان 
        هر جا که اسیر میشوم 
        هر جا که آزادی ام را میدزدند 
        عشق ندا میدهد
        زینب 
        جنون 
        دام بلا میدهد 
        میبینی گاه شعر هم شعله میزند 
        می سوزد 
        میسوزاند 
        نعره میزند 
        مرگ سهراب آن روز از داغ ترانه بود 
        رستم نمیدانست 
        حتی عاشقانه هم گاهی بهانه بود  
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0