سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 11 آبان 1403
    29 ربيع الثاني 1446
      Friday 1 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۱۱ آبان

        قصه ی پدر

        شعری از

        سحر غزلی

        از دفتر خاطره ها نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۹ ۱۱:۱۹ شماره ثبت ۶۳۴
          بازدید : ۸۱۱   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سحر غزلی

        ای دلم ارام باش وقصه ای را گوش کن

        تا نفس دارد دلم درد مرا هم گوش کن

        قصه ای می گویمت از غصه های زندگی

        داستانی واقعی از قصه های زندگی

        سر گذشتم ای پدر در زیر این طاق کبود

        تا که اگاهت کنم از انچه دید و انچه بود

        داستانی از تو و از ابتدای زندگیم

        سر گذشتی از منو از چند و چون  کودکیم

        مینویسم از برایت ای پدر تاج سرم

        تا ابد نذاشتی هیچ غمی بنشینه دلم

        با خیال گریه هایم صبر و ارامت نبود

        گریه میکردی  برای گریه های من چه زود

        با تو من تا بیکران پرواز میکردم همی

        تو به یاد خنده هایم پر باز میکردی همی

        می زدودی غصه را از قلب من

        تا ترک بر ندارد ان دل بی جان من

        قصه هایت ساحل ارامشم بود

        قامتت موی سپیدت تکیه گاه اخرم بود

        از برایم شاد می گشتی وپرستارم شدی

        من چو جانت باشم و هر دم نگهدارم شدی

        بوی  تو چون عطر یاسهای تازه بود

        کز مشام جسم و جانم عطرها را می ربود

        سالها محرم رازم شدی تار وپود وحافظ جانم شدی

        قلب دلتنگت همه... مونس دم  سازحال من شدی

        روز و شب را صرف کردی تا به امیدی که من

        چون عصا یا سایبانی  باشدم ای ماه من

        دستهایت خسته اما پر مهر بود

        با نگاهت هر دمی بر دلم چون راز بود

        اشکهایت را زمن دور می کردی

        هدیه ی مهربانت را  زمن رو می کردی

        سالهاست تکیه کردم به تو ای عزیز جان من

        هم نفس با من شدی ای پدر ای ماه من

        غرق می شوم در ساحل ارامشت من هنوز

        می شوم زنده از وجودت باز هم من چه زود

        بار الها پدر را از بلایا دور دار

        چشم بد خواهان اورا چون شام تیره کور دار

        حافظش باش و نگهدارش او را

        واژه ای همچو پدر بیاموختی چون مرا

        در نماز صبح و شام هست دائم در بیانم

        که خدایا همرهش باش و بدارش دوست از زبانم

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        مجتبی شهنی
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۲۳:۵۴
        💫درود
        بسیار
        عاااااا ااالی
        و زیبااااا💫💫💫💫💫💫💫💫💫
        💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
        💫💫♥️♥️♥️💫💫💫♥️♥️♥️💫💫
        💫♥️♥️♥️♥️♥️💫♥️♥️♥️♥️♥️💫
        💫♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️💫
        💫♥️♥️ 💔 💔 💔💔💔♥️♥️♥️💫
        💫💫♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️💫💫
        💫💫💫♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️💫💫💫
        💫💫💫💫♥️♥️♥️♥️♥️💫💫💫💫
        💫💫💫💫💫♥️♥️♥️💫💫💫💫💫
        💫💫💫💫💫💫♥️💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
        فروغ فرشیدفر
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۲۳:۵۸
        🌹🌹🌹🌹
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5