سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 12 خرداد 1403
    25 ذو القعدة 1445
      Saturday 1 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۲ خرداد

        یقینم با خدای عرش همدستی

        شعری از

        محمد علی شیردل

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۹ ۱۳:۳۰ شماره ثبت ۶۰۹
          بازدید : ۸۴۲   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد علی شیردل

        نگاهت...

         


         برگ احساسي است

         


        در دشت غم انگيز ِ  دل ِ شيداي رنجورم

         


        كه با گلواژه هاي طاق ابرويت

         


        شميم دلرباي  دوستي را در هواي ابري چشمان باران ديده ام ،  هرشب....

         


          برايم  ارمغان دارد

         


        به باران شبانه سخت پابندم

         


        به بازيهاي سيلاب زمانه.....

         


         سخت مي خندم 

         


        زدنيا مي گريزم

         


        من به نام دلربايت اي قناري ، قانع ام....

         


        من با  تو خرسندم

         


        تويي آلاله هستي و مي دانم ...

         


        كه تو حوري.....

         


         يقينم با خداي عرش همدستي

         


        چرا در روز ميراث خداوندي

         


        يادت هست ؟؟

         


        خدا آنگونه عاشق بود ؟؟

         


        خدا بخشيد زملك  خود به هر كس هرچه لايق بود ؟

         


        به بلبل نغمه زيبا ...

         


         به جغد ويرانه ها ...... تنها

         


        به گل رخسار  بس  رعنا

         


        نفهميدم .....

         


        چرا آخر ؟

         


        خداي عادل و عاشق ...

         


        نگاهت كرد و با چشمات زيباي توهم خنديد ؟

         


        چرا ؟

         


        چرا او هرچه نيكي بود

         


         يك جايي....

         


         بتو بخشيد ؟

         


        فهميدم ...

         


        كه تو ماهي و رويايي

         


        تو از عرشي  .....ز بالايي

         


          تو از آدم مبرايي

         


        مي دانم ...

         


        مرا هم ديد .....

         


        مي دانم همه مخلوق عالم را يكايك ديد و زيبا ديد 

         


        ولي تنها قناري را  .....

         


        بگفتا :  لايق تمجيد

         


        ولي تنها قناري را 

         


        نشاند بر مسند خورشيد  

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0