سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 10 ارديبهشت 1403
  • روز ملي خليج فارس
  • آغاز عمليات بيت المقدس، 1361 هـ‌.ش
21 شوال 1445
  • فتح اندلس به دست مسلمانان، 92 هـ ق
Monday 29 Apr 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    دوشنبه ۱۰ ارديبهشت

    اسب اسّاری ( اول)

    شعری از

    عباس زارع میرک آبادی

    از دفتر حدیث حکمت نوع شعر مثنوی

    ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۵ ۰۸:۳۲ شماره ثبت ۴۶۴۵۰
      بازدید : ۵۳۳   |    نظرات : ۲۴

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر عباس زارع میرک آبادی

    اسب اسّاری ( اول)
    روزگاری   دور    نه،   نزدیک    ما   
                 اسب   خامی   بود   اندر     یک   سرا
    در طویله  کاه  و   جو   بسیار  بود  
                   بر سر  خوانی   چنین   در   کار   بود
    خواب وخور شد کار او تا   شامگاه    
                زندگی   را  این  چنین    کرد   او   نگاه
    عاقبت   دل خسته   از   آن   عافیت    
                 گفت     ما  را  شد    اسیری   عاریت
    روز وشب هستم اسیر  جای  پست    
                 در   برونم   زین   مرا   پروای   هست
    عاقبت روزی برون  شد  زان طویل   
                 خرم  و  شاد  از  چنین   بخت    جمیل
    می چرید  و شاد  بود   و خنده  رو   
                می دوید  و  می چرید   از  سو  به سو
    چند   بگذشت از چنین   بخت    بلند   
                 صاحب  آن  خانه  آوردش    به     بند
    بند کرد،وی را ستونی  سخت  جای     
                چرخ   گندم  کوب  بر  بستش به پای
    خرمن  گندم  به   زیرش  پس  نهاد    
                تا  بکوبد   گندمان   آن  اسب   شاد
    چشمها   بستند   او   را   از    کنار    
                تا   بچرخد   اسب  ما   بر  گرد   کار
    اسب ما راهی شد   اندر  آن  مسیر     
                 در خیال  خویش  بودش آن   بصیر
    راه   گِردی  را   کمال  انگاشت  او     
                ماه  زشتی  را جمال  انگاشت  او
    می دوید  هر روزو شب بر گِردآن     
                تا رسد  دستش   جمالِ    مهربان
    ۶
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    جمیله عجم(بانوی واژه ها)
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۰۷:۱۳
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    درود هااااااااااااااا
    زیباست مثل همیشه خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    عباسعلی استکی(چشمه)
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۲۰:۴۷
    درود استاد عزیز
    بسیار زیبا و حکیمانه خندانک
    مجنون ملایری
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۰۴:۵۲
    با سلام استاد بسیار عالی موفق باشی
    وحید کاظمی
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۰۵:۰۰
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    درود بر استاد زارع بزرگوار
    بسیار عالی و خواندنی ودلچسب
    خواننده رو میکشونه تا آخر شعر
    خیلی خوب بود
    پایدار باشید
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    امیر جلالی( ا م دی )
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۰۵:۳۸
    تا اینجای کار یاد گرفتیم که چشم بسته در مسیری دوار و تکراری و بی انجام در حرکت بودن به معنای طی کردن مسیر رشد و تعالی نیست و باید چشم ها را باز کرد و پالان را و افسار را دور انداخت. استاد عزیز و دوست گرامی منتظر و مشتاق درس بعدی و اندرز و حکمت بعدی خواهیم بود و با اشتیاق... درود بر شما خندانک
    علیرضا کاشی پور محمدی
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۰۶:۴۹
    خندانک خندانک خندانک
    درود ها استاد
    صفیه پاپی
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۰۷:۳۹
    ................ خندانک خندانک خندانک .......................
    بسیاااار عااااالی استاد خوبم خندانک خندانک خندانک
    منتظر درس بعدی هستم استاد خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    ................ خندانک خندانک خندانک .......................
    تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:

    بزرگی می گفت: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.
    اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
    او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!
    دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
    گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
    سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟
    کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت : تو که شیخ شهری بگو که این
    روشنایی کجا رفت؟
    چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد.
    گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
    گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو
    چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری!؟

    یادمان باشد...
    ابوالحسن انصاری (الف رها)
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۱۲:۳۳
    خندانک خندانک
    خندانک
    درود ها استادزارع بزرگوار

    خندانک خندانک
    ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۱۳:۳۷
    جناب آقای میرک آبادی عزیز، سلام علیکم.
    ................................................................
    آغزِ زیبایی ست برماجرایی دیگر....تابه کُجا رسد انشاءا........
    گرچه داستانش راخوانده ام، ولی باپردازشِ شما، زیباترست.
    گرچه(بندکر«د»،وی را، ستونی سخت جای)..اضافه داردوجای بازبینی...
    شادباشید انشاءا......... خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۱۴:۴۰
    سلام بر استاد گلم
    شاعر پند و اندرز
    داستان زیبایی را روایت میکنید
    درودها بر شما عزیز دل
    مانا باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    منصور شاهنگیان
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۱۵:۳۰

    با درود ...

    همچون همیشه حکمت آموز ...

    و معرف ِ سبک و سیاق شما بزرگوار ...

    خندانک خندانک خندانک خندانک

    محمد رضا نظری(لادون پرند)
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۱۵:۳۱
    درود برادر بزرگوارم

    خوشحالم باز از شما میخوانم

    مثل همیشه زیبا و تاثیر گذار بود
    آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۱۶:۱۵
    خندانک خندانک خندانک
    یدالله عوضپور    آصف
    دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ ۱۸:۴۴
    درود بر استاد حکیم عزیز
    مستفید شدیم از مثنوی ارزشمندتان
    آفرین ها برشما
    به شرکت در مسابقۀ توشیح غزلی دعوتید خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    رودونا کیارنگ  (فاطمه توکلی)
    سه شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۵ ۱۸:۳۲
    سلام و درود جناب زارع استاد بزرگوارم خندانک
    چشم بسته و راه مشخص و توهم کمال ... تا چه خواهد شد سرانجام این تمثیل ... که نمونه های زیادی از آن را در زندگی می بینیم ... می دانم باز شگفت زده خواهم شد در مکتب نغز مثنوی های حکایت گونه حکیمانه تان استاد گرانقدرم ... بی صبرانه منتظر ادامه آن هستم خندانک خندانک خندانک
    زیبا به دلم نشست خندانک خندانک خندانک
    ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★
    الهی فرمودی که در دنیا بدان چشم که در توانگران می نگرید ، بدرویشان و مسکینان نگرید .
    الهی تو کریمی را والاتری که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری در عاصیان نگری.
    ♥خواجه عبداللّه انصاری♥
    ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★
    همیشه باشید و بسرایید
    خندانک خندانک خندانک
    معفر صید محمدی (هاوار)
    سه شنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۲۲:۰۲
    درودبر شما استاد عزیز زارع بزرگوار خندانک خندانک خندانک خندانک
    بسیار عالی موفق باشیددر پناه حضرت دوست خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0