سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 24 ارديبهشت 1403
  • لغو امتياز تنباكو به فتواي آيت الله ميرزا حسن شيرازي، 1270 هـ ش
6 ذو القعدة 1445
    Monday 13 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      دوشنبه ۲۴ ارديبهشت

      غزل علم و ادب

      شعری از

      جاسم ثعلبی (حسّانی)

      از دفتر پرواز در خاطره ها نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۱۸:۳۱ شماره ثبت ۴۳۹۶۰
        بازدید : ۵۱۷   |    نظرات : ۱۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      غزل علم و ادب
      غمگین نشو ای قلبِ من ، مهرت کنارم می رود
      این غم که با خود داشتم ، با درد و زارم می رود
      میعادِ سنگینِ وفاء ، بی حوصله گشته جدا
      حیف از دلم مانده رها ، دار و ندارم می رود
      ای قاصدک سختِ سفر ، گویا همینجا دل نگر
      آنی  اگر سر نزنی ، رنگِ بهارم می رود
      بوسه نزن بر اشکِ تر ، خوابیده در کنجِ نظر
      گریه نکن با سوز تب ، قول و قرارم می رود
      دلگیرم از سنگِ غدر ، در منتهای در به در
      می نالم از چنگِ خطر ، در بند و بارم می رود
      برف و شقایق آمده ، بر قله های شهر تن
      در کوه و دشتِ همدلی ، پیوسته یارم می رود
      در بطن جان کوچِ فغان ، می لرزد از فصلِ خزان
      در لابه لای دیدگان ، نور شعارم می رود
      مستی و سر مستی دگر، راه ندارد در ظفر
      ای غافلان پند دلم ، سوی مزارم می رود
      محتاجِ بوی رازقی ، در جشن  شادِ بندگی
      خسته شدم از قهر تن ، رازِ نگارم می رود
      آغوشِ خشکِ خستگی ، رنگین کمانِ زندگی
      در طیفِ بازِ بردگی ، عطرِ بخارم می رود
      یا عاشق البدر اختفی ، و النجم شاجب للهوی
      این المفر این الغدر ، جانم سوارم می رود
      لا تملاء الکوز ابجفاء ، تابع وصالک بالوفاء
      با صدق و نطقِ سادگی ، دود و غبارم می رود
      کلامِ حق زبانِ من ، رنگِ شفق جهان من
      با یورشِ علم و ادب ، ننگ دیارم می رود
      بارشِ بارانِ خجل ، بر قلبِ پاکِ مرتجل
      تحفه ی عشق و عاشقی ، سنگِ عیارم می رود
      ختمت سرک یا دهر ، طیفک علی مر و انقهر
      طاوعت قلبی و انکسر ، سیلِ دمارم می رود
      دق الجرس سرج الفرس ، و اتحزم ابسیف الهمس
      جاء النداء سوی خدا ، جام افتخارم می رود
      من طاع ظلمٍ  قد هلک ،غِر واعتذر آه یا ملک
      بس طاعت الرب و الرسل ، جاسم خیالم می رود
      مدیونِ عدلت ای خدا ، ای مسندِ رازِ شفاء
      می ترسم از روز ازل ، آشفته کارم می رود
      جاسم ثعلبی (الحسانی) 26/10/1394
      16/01/2016
      ۴
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۱۸:۱۱
      درود جناب ثعلبی عزیز
      سروده زیبایی است
      مثل همیشه
      خوشحالم که در دفتر شعر تان حضور دارید
      دل تنگتان بودم
      خرم و خوش باشید خندانک خندانک خندانک
      وحید کاظمی
      دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۰۵:۰۴
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      مرحبا
      زبباست
      عباس وطن دوست
      دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۱۲
      خندانک
      سلام

      درود بر شما و احساس زیبایتان

      ذوق و احساس نابتان قابل تقدیر است

      خندانک ...................درود..................... خندانک
      فرهاد مهرابی
      دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۰۹:۲۵
      خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک

      سلام جناب تعلبی گرامی
      درود بر شما
      شعر زیبایی سرودید

      خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک
      مسعود احمدی
      دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۵۴
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک

      درود بر شما .
      صفیه پاپی
      دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۱۶
      ................ خندانک خندانک خندانک ....................
      درود بزرگوار خندانک خندانک
      زیبااا سرودید خندانک خندانک خندانک
      سپااااس خندانک
      ................ خندانک خندانک خندانک ................
      جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند.»
      حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟»
      جوان گفت: «آری.»
      حکیم گفت: «اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند.»
      جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی می‌گویی؟»
      حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟»
      جوان گفت: «آری.»
      حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش.» خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0