سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403
    8 ذو القعدة 1445
      Wednesday 15 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت

        تومور

        شعری از

        مرتضی درویشی ( اشکان)

        از دفتر مردی که لب نداشت نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۵ تير ۱۳۹۴ ۰۳:۳۱ شماره ثبت ۳۸۲۰۷
          بازدید : ۵۷۵   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مرتضی درویشی ( اشکان)
        آخرین اشعار ناب مرتضی درویشی ( اشکان)

        تومور

        قصه ام...
        قصه ی یک بیماریست...
        که جوابش کردند...
        و پزشکان گفتند...
        بگذارید که راحت باشد...
        مادرم فکر می کرد..
        باز سرما خوردم..
        باز هم بر سر من داد کشید...
        پسرم باز چه کردی با خود...
        و چه دلسوزانه..
        دست من می گیرد...
        نخورم باز زمین..
        پدر من دیروز..
        ترک سیگارش را....
        اولین بار شکست...
        آسمان بر سر من می چرخد...
        به دروغ می گویند...
        که نترس چیزی نیست...
        هم از افت فشار است... آری...
        و چه خوب می دانم..
        توموری دارم که...
        دوستش می دارم...
        او مرا از غم چشمان تو خواهد دزدید...
        او مرا خواهد برد...
        به همان جایی که...
        تا همیشه بنشینم به تماشای افق...
        آخر آنجا افقش
        رنگ خوشرنگ اناری دارد...
        رنگ لبهایت را..
        روزه ام این روزها..
        چند روزی ست که افطار نکردم
        باید..
        روزه ام با عسل و شهد لبت باز شود...
        تو کجایی...
        کمی دیر شده...
        یک نفر آمده مامور شده
        به کمایم ببرد...
        راستی وقت کم است
        زندگی هم نفسی است...
        بی تو هم می گذرد...
        آه، اما با بغض!
        راستی می گفتم...
        توموری در مغزم
        شده انباشته از فکر به تو...
        از همان وقتی که..
        دل من را بردی...
        و حلالت باشد،
        مفت چنگت، همه ارزانیِ چشمان قشنگت...
        دوستش می دارم...
        راستی می گفتم
        فکر من مشغول است...
        این حوالی پر از نامرد است..
        گرگ هستند اینها
        همه اش فکر دریدن هستند...
        پوپکم کاش مراقب باشی...
        راستی وقت کم است...
        می برندم به جهنم حتما...
        چون که آغوشت را..
        وقت دیدار به ذوق...
        با بهشت طاق زدم...
        بگذریم حال و هوایت خوب است؟!
        تو هنوز هم آیا...
        عاشق خواندن مولانایی؟
        بگذریم حرف زیاد است ولی
        نه مجال گفتن...
        زنده یادت سهراب...
        زنده یادت نیما...
        زنده یادت مصدق و فروغ...
        زنده یادش نجمه...
        چه غزلهایی را...
        با خودش برد به خاک..
        کاش بعد رفتن...
        یک نفر هم بنویسد بر من..
        زنده یادت که تو رفتی ولی
        تومورت مانده به جا!


        شاعر: اشکان (مرتضی) درویشی
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0