به هر دری زدم
به هر دری زدم نشد دلش نیومد بمونه
اومدنی یه روز میره همینه رسم زمونه
به هر دری زدم نشد تصمیمش این بود که بره
فکر نمیکردم که اونم مثل همه یه عابره
به هر دری زدم نموند بار سفر رو بسته بود
از من و عشقم و چشام انگاری خیلی خسته بود
به هر دری زدم نموند نمیدونم چرا پرید
این همه التماسمو چی شد که یکدفعه ندید
به هر دری زدم نخواست که باز بگه دوسم داره
اون همه خوبی منو نخواست که یادش بیاره
به هر دری زدم ندید که واقعا دوسش دارم
بد جوری تا میکرد باهام انگار بهش بدهکارم
به هر دری زدم ندید که میشکنم با رفتنش
مثل من عاشق نبودند اونایی که میخواستنش
به هر دری زدم شاید راضی نشه به ترک من
راضی نشه به این سفر ، راضی نشه به مرگ من
به هر دری زدم شاید دلش بسوزه و نره
نخواد که خاطراتمو یک شبه از یاد ببره
به هر دری زدم فقط حرف جدایی رو میزد
میگفت فراموشم بکن اگر که خوب بودم یا بد
به هر دری زدم فقط نگاه میکرد نمیشنید
اینجوری شد که رفت و باز قصه به آخرش رسید