سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 13 خرداد 1403
    26 ذو القعدة 1445
      Sunday 2 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۱۳ خرداد

        مثنوی هفتگی

        شعری از

        مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)

        از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۲ ۲۰:۵۹ شماره ثبت ۲۴۰۲۸
          بازدید : ۲۹۳   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)
        آخرین اشعار ناب مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)

        مثنوی هفتگی

        حکایت بزغاله ای که بند او از میخ توسط شیطان باز شد و فتنه ای که بپا شد و تاویلی که بر آن رفته است 

        یک حکایت بشنو از مکر بلیس
        ای مرا همدم مرا هر دم جلیس
        مکر شیطان حیلۀ نفس تو است
        تا که آرد جانت از بالا به پست
        نبود ابلیسی به تو نزدیک تر
        همچو نفس سرکش هفتاد سر
        اژدهای نفس تو هفتاد رنگ
        می شود تا آردت آخر به چنگ
        اژدهای نفس تو هفتاد بار
        می شود هر روز بهر تو بکار
        اژدهای نفس تو هفتاد سال
        در کمین جان تو همچون شغال
        مکر شیطان را نباشد آخری
        تا بیابد بر تو سلطه، برتری
        این سخن را نیست پایان پس بگو
        قصه ای از مکر ابلیس عدو
        میگذشت از خانه ای شیطان و دید
        یک بُزی بسته به میخی از حدید
        با لگد زد میخ را کندش ز جا
        بُز از آن میخ و طنابش شد رها
        چون نگه کرد و رهایی دید بُز
        جفتکی زد هم زجا بجهید بُز
        جست و خیزی می نمود از چپ و راست
        بلبشویی اندر آن خانه بخاست
        ناگهان یک بُز بدیدی مثل خود
        در مقابل سوی او حمله بشد
        لیکن آنجا بود آیینۀ بزرگ
        کاندر آن عکس خودش دیدی سترگ
        در زمان آیینه بشگست و بریخت
        بُز از آنجا زود برگشت و گریخت
        خادم آن خانه شد دنبال او
        تا ادب بنماید آن را سو به سو
        کودکی اندر نَنویش خفته بود
        بُز از آن جستی زد و جان در ربود
        خادمک چون می دوید او را زپشت
        پای بر کودک نهاد او را بکُشت
        مادر کودک بیامد نعره زن
        ای امان و ای فغان ای مرد و زن
        دسته یانه در کنار خانه بود
        دست برد و دسته یانه در ربود
        زد به فرق کلۀ آن خادم او
        کله خادم شکستی چون سبو
        در دم افتاد و بمرد آن خادمک
        فتنه ها آمد در آنجا یک به یک
        اندر آنجا هلهلۀ غوغا بخاست
        شحنه آمد شرح آنجا را بخواست
        بعد از آن زن را ببرد او بر قضا
        شرح حالش را بگفتی از قضا
        گفت قاضی در زمان بی چند و چون
        لعنت حق باد بر ابلیس دون
        کین همه از شر او گشته به پا
        شر او را کم نما تو ای خدا
        در زمان ابلیس ظاهر گشت و گفت
        پشت من هرگز مگو تو حرف مفت
        من فقط میخی در آوردم زجای
        غیر آن بر گو چه آوردم به جای
        لا تَلُومُونِي وَلُومُوا نفسَكُم*
        گفت شیطان و سپس گردید گم
        فکر زائد همچو شیطان لعین
        می کند بر جان آرامت کمین
        میخ آرامش کشد از جای خود
        وای فکری که ورا دنبال شد
        قصه ای دیگر بگفتم زان خبیث
        خود نما تاویلها از این حدیث
        قصه رفت و روز ما گردید شام
        گشت اینجا صحبت بنده تمام

        *وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ‌ إِنَّ اللَّـهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ ۖ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي ۖ فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم ۖ مَّا أَنَا بِمُصْرِ‌خِكُمْ وَمَا أَنتُم بِمُصْرِ‌خِيَّ ۖ إِنِّي كَفَرْ‌تُ بِمَا أَشْرَ‌كْتُمُونِ مِن قَبْلُ ۗ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿٢٢﴾ سورة ابراهيم

        و شیطان، هنگامی که کار تمام می‌شود، می‌گوید: «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطی نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابر این، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم!» مسلّماً ستمکاران عذاب دردناکی دارند! (۲۲)

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0