سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 5 خرداد 1403
    18 ذو القعدة 1445
      Saturday 25 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۵ خرداد

        دلتنگی...

        شعری از

        مهدی خدایی (آیدین)

        از دفتر حرفهایی از سکوت... نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۲ ۱۲:۴۰ شماره ثبت ۱۹۱۴۳
          بازدید : ۱۲۸۷   |    نظرات : ۳۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        امشب

        دلتنگیم را

        به باد خواهم سپرد ،

        و غمم را

        به دوش کوه،

        و اشکم را

        به دریا،

        شاید

        در استتار آخرین خورشید ،

        بر قلبم نوری دوباره بتابد...

        ____________

        غروب نزدیک است

        اما غروبی نمی بینم

        دیوار بلندی افق دیدم را کور کرده

        دیواری که سنگهای سفیدش پر شده

        از دلتنگهایی که هر لحظه

        غروبم را به شب سیاه مبدل می کند

        و تو تنها

        بدون من

        نگاه می کنی

        سیاه شدن هر روز دیوار...

        ____________

        خسته ام از من

        از همه

        از دلتنگی های مدام

        از حرفهایی که جز تابوت نفسهایم

        کسی درک نمی کند

        از ذراتی که دور و برم پرواز می کنند

        از درختانی که دلم را نقاشی می کنند

        خسته ام از باران

        از زمین

        حتی از خدایی که

        سبزاست و زیبا!

        دلم سخت دلتنگ است،

        دلتنگ  چیدن نیلوفر

        در خیالات کودکانه ام

        کاش  این بهار را ببینم و بروم

        کاش در زمستان نمیرم

        کاش خندان و با دلی آرام چشم بندم

        دلم درگیر توست

        تو که مرا تنها گذاشتی

        تو که  دردم را بوسیدی و رفتی

        خسته ام از سفره ای که تو در آن حضور نداری

        اشکهایم را از که پنهان  می کنم؟

        از عابران ؟

        از تو؟

        داد می زنم در دلم

        شاید تو بشنوی

        شاید بهاری دوباره  ببینم

        و یا این پاییز

         دلتنگ بمیرم...

        ___________

        پی نوشت:

        زمین سفت

        پای نرمم را می آزارد...

         

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0