سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 9 خرداد 1403
    22 ذو القعدة 1445
      Wednesday 29 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        چهارشنبه ۹ خرداد

        تاراج...

        شعری از

        آفرین پنهانی

        از دفتر پاییز در دستکش های تو.. نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۲ ۰۱:۰۳ شماره ثبت ۱۱۱۳۶
          بازدید : ۸۶۴   |    نظرات : ۲۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر آفرین پنهانی


        تاریخ بهانه بود 
        برای لگدمال پدران 
        و خاموشی مادرانی
        که گویا هرگز پسر نزاییدند
        و دختران شان را با گیس های بافته  بر دار دیدند
         حتا وقتی خواستند خود را 
        از قاره ای به قاره ی دیگر شبیه کنند
        زبان شان لنگ می زد
        پاهاشان مثله 
        و خال دست هایشان
        شباهتی زیاد به پاپتی هایی 
        که جرینگ جرینگ صدا می داد.
        خلخال را از مچ این شعر بردار
        کلاغ ها به قدر کافی  دکل ها را محاصره کرده اند
        و سینه سرخ ها دسته جمعی آسمان را مرده اند
        خوابم را آشفته می کنی که چه؟
        اصلن بگو 
        تو چه نسبتی با بردگان روم
        یا آفریقای تن این جزیره ی بی سکونت داری
        که تا به عمق دهانم می پری
        کوه ها از شانه هایم  می گریزند
        درخت از آشیانه ی پرندگان ؟!
        تاریخ بهانه بود
        برای برخاستنم از آشفتگی دیروز
        از سکوت امروز
        و هیچ میدانی  از سرم  بالا  نمی رود
        من از همه ی میدان ها
        خیابان ها
        درخت ها
         و حتا دارهای تنیده در تصویر قالی 
        که شکل آزادی را در کوچه هایش قرمز کشیده 
        بالا می روم
        خودم  را  بالا  می آورم
        دوباره از تنم  رژه  می روی
        رژه  می روند...
         نه
        تاریخ بهانه ای بیش نبود
        تا  جُرم 
        بر پیشانی ام خالکوبی 
        و هنوز به دنیا نیامده 
        در زهدان این سال بی کفایت
        صدای گریه را مامای ده 
        بر گیس نافم  ببندد...!!!
         و این تاریخ  
        این تاریخ  تا خورده از هجمه های تلخ
        حکایت  پار و پیرار نیست
        تاراج را بر ناف من 
        بر ناف تو بریده اند
        این پیوند در آسمان ها بسته شد
        وقتی پسرعموی ما  به دنیا آمد...!!!
         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0