سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403
    8 ذو القعدة 1445
      Wednesday 15 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        «دل بی مدّعا» شرحی بر غزلی از بیدل {قسمت دوازدهم و آخرین قسمت }
        ارسال شده توسط

        ابراهیم حاج محمدی

        در تاریخ : چهارشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۳ ۰۱:۰۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۶۷ | نظرات : ۵

        زمینگیرم به افســـــــون دل بی مـــــدّعا بیدل
        در آن وادی که منزل نیز می افتد به راه آنجا
        سریان حیات وعشق در همه ی موجودات
        همانگونه از بکارگیری تخلص شعری بیدل در این بیت پیداست ، این آخرین بیت از نخستین غزل دیوان حضرت بیدل است که با اغراقی زیبا و شدید به هدفداری کائنات و سریان حیات وعشق به همه ی موجودات اشاره دارد . عشق راز آفرینش وچاشنی حیات وخمیر مایه ی سیر وسلوک است . عرفا به سریان عشق در همه ی موجودات به حسب درجه ولیاقت آنها معتقدند . وعشق  را عطیه ای آسمانی می دانند که همه ی موجودات در حد خود از آن برخوردارند . شبستری می گوید :
        همه در جنبش و دایم در آرام
        نه آغاز یکـــــی پیدا نه انجام
        نظامی گنجه ای نیز چنین می سراید :
        همه از ذات خود پیوسـته آگاه
        وزآنجا راه بــــرده تا به درگاه
        یعنی هر ذره ای و هر موجودی که هست از ذات و هستی خود آگاه است و از روی همین آگاهی راه به درگاه حضرت حق یافته اند و هرچیزی خود می داند که هست و همه چیز، در جای و در کار خود فرمان می برد و این از آگاهی اوست به عبارت دیگر هیچ ذره بی‌جان و ناآگاهی در جهان هستی وجود ندارد .آری در عرفان اسلامی ، همه ی اشیاء اعم از عقول ،  نفوس ،  اجرام سماوی و عنصری تشبّه به مبدا نخست جهان می‌ ورزند و عشقی طبیعی و شوقی عزیز به طاعت معبود و معشوق حقیقی دارند و شیوه ای فطری و روشی جبلی درحرکت به سوی مبدا اعلی و دوران بر مدار آن دارند . غایت همه ی قوای عالی و سافل در تحریکهایی که انجام می دهند ، فاعل نخست و مبدأ تعالی است زیرا هیچ یک از مبادی تحریکی توجه به سافل نداشته و همه ی آنها متوجه عالی هستند و مبدا متعال که اعلای از همه ی امور است به این معنا نیز غایت همه ی اشیاء است و به این بیان راز این گفتار آشکار می شود که اگر عشق عالی نمی بود سافل خاموش و خمود می گشت .
        سریان عمومی عشق از دیدگاه فلسفه و عرفان
        عشق و جذبه یک حقیقت ساری و جاری درجهان و نیرویی حاکم و قاهر بر همه‌ی اجزای عالم یا دست‌ کم به عنوان یک ویژگی ذاتی و عمومی این اجزاست. محققان از عرفا می‌گویند که عشق و محبت پایه و اساس زندگی و بقاء موجودیت عالم است ، زیرا تمام حرکات و سکنات و خروش جهانیان، براساس محبت و عشق است و بس . برخی فلاسفه، قائل به سریان نیروی مقدرعشق در سراسر ملک وجودند و آن را در همه‌ی هویات چه مرکبات و چه بسایط ، چه مادیات وچه مجردات ،ازضعیفترین درجه‌ی وجود گرفته تا قوی‌ترین مرتبه‌ی آن جاری و ساری  می‌دانند. رساله العشق ابن‌سینا در حقیقت اشاره‌ ای است به حکایت  شکایت «نی» از «جدایی‌ها» و داستان عشق «نی» به «نیستان» که از آن غریب مانده است . عالم وجود هم به سبب دور ماندن از «اصل» خویش از شوقی سوزان و عشقی گدازان به «مبدأ»هستی آبستن است که جویای روزگار وصل به آن سرچشمه‌ ی هستی‌ها و کمالات است. صدرالمتألهین هم اگرچه همه‌ ی  حرکت‌ها را درجهان ماده به حرکت جوهری برگردانده، ولی معتقد است که فرشته‌ی الهی عشق محرک اصلی و بانی اساسی حرکت جوهری در ماده است و همه‌ ی ذرّات عالم از سیر و  حرکت عشق متأثرند . وی در كتاب اسفار اربعه می گويد:
        {همه موجودات بدون استثنا عاشق جمال حضرت اويند، و در اثبات عشقشان به حق همين بس كه همه به سوى كمال مطلق روانند، و اگر عشق به او نبود، حركت به سوى كمال مطلق معنا نداشت عشق به حضرت حق پس از معرفت به او و شناخت صفات حضرتش با تخليه باطن از رذائل و تطهير قلب از آنچه كه او را از خدا منصرف می ‏كند، و آراسته شدن به ارزش‏ها به دست می آيد.......}
        لذا وادی ای که در آن منزل نیز به راه می افتد جز وادی عشق نخواهد بود :
        وادی عشق است‌ اینجا منزل دیگرکجاست
        جز نفـــــس در آبــــــله دزدیدن فرسنگـها
        و :
        راحت ‌اندیش مباشید که در وادی عشق
        وحشت آرام شود آهــــو اگر میش شود
        وادی عشق ، وادی از خود رفتن است و در این وادی هر نقش قدمی  ، جولانی در بغل دارد  :
        در وادیی‌ کز شوق او بیدل ز خود من رفته‌ام
        خوابــیده هر نقش قدم بگذشت جولان در بغل
        دل بی مدعا افسردگی و یأسی را در پی  دارد که انسان را از پیمودن مسیر طلب باز می دارد و باصطلاح او را زمینگیر می کند .
        مباد افسردنی دامـــــــان جولان طــــــــلب گیرد
        درین وادی بیا منشین ‌که در راه است منزل هم
        مدعای دل است که دل را بهاری کرده استعدادهای آدمی را شکوفا می سازد :
        به یک رنگ از بهــار مدعای دل مشـو قانع
        که این‌آیینه غیر از خون‌شدن چندین‌هنر دارد
        از دیدگاه بیدل ، اگر دل آدمی مستغرق و محو در هدف و مقصد باشد همه ی دردهای او درمان می پذیرد :
        دل اگر محو مدعا گردد
        درد در کام ما دوا گردد
        کسی به سرمنزل مقصود می رسد که زمینگیر نباشد ، چرا که و قتی انسان زمینگیر شد ، گامی بر نمی دارد و در نتیجه راهی به نقش پای سالکی سپید نمی گردد :
        سرا‌غ منزل مقصد مپرس ازما زمینگیران
        به سعی نقش پا راهی نمی‌گردد سفید اینجا
        نیل به سرمنزل مقصود و رسیدن به مقصد نهائی مستلزم آبله برداشتن پای سالک است به ترک منازل بین راهی  :
        خواهی ‌که شود منزل مقصود مقامت
        از آبلهٔ پای طلــــــب ‌کن جرس اینجا
        در دیدگاه بیدل شوق منزلِ  سرمقصد و امید به وصال راهِ  دور را نزدیک می کند و همین امر باعث می گردد که سالک در پیمودن مسیر زمینگیر نگردیده در تلاش و تکاپو باشد  : 
        برامید وصل مشکل نیست قطع زندگی
        شوق منزل می‌کند نزدیک‌، راه دور را
        و در این دیدگاه منزل ، خود راه است و جاده : 
        تا زندگی‌ ست زین ‌بزم چون ‌شمع بایدت رفت
        ای مرده ی اقامـــــت مـنزل ‌کجاست راه است
        یا :
        تا فنــــــــا در هیــــــچ جا آر‌ام نتــــــوان یافتن
        هرچه‌ جزمنزل درین‌ وادی‌ست یکسرجاده‌است
        و :
        در وادیی ‌که منزل و ره جمله رفتنی‌ست
        اندیشه رفته اســـــــت ز خود تا کجا رسد
        و :
        زمینگـــــیری ندارد بهرهٔ راحــت درین وادی
        چو تار شمع اینجا جاده پرداز است منزل هم
        و :
        چون خط پرگار بیدل منزل ما جاده است
        جستجوهای هوس آغــــــازکرد انجام را
        و :
        تو راحت بسمل وغافل‌ که‌ در وحشتگه امکان
        چو شمع از جاده می‌جوشـــد پر پرواز منزلها
        یا :
        در طلب باید گذشت ازهرچه می‌آید به ییش
        گر همه سرمنزل مقصــود باشــد جاده است
        در این وادی سالک محرم منزل نمی شود :
        در بیابانی که ما را سر به کوشش داده‌اند
        جاده هم از خویش رفت و محرم منزل نشد
        و :
        در ره عشقت که پایــانی ندارد جاده‌اش
        هرکه واماند برای خویش منزل می‌شود
        معنی بیت :
        با توضیحات و شاهد مثالهائی که از دیگر ابیات بیدل ارائه گردید روشن می شود که حضرت بیدل با بینشی  عرفانی که ریشه در نگرش دینی او دارد ، با خطابی تحسّر آمیز به خویش در مصرع نخست  و اغراقی زیبا و شدید درمصرع دوم  ، در صدد بیان این مطلب است که :
        در وادی عشق که حتی منزل { که در نگاه عادی ما  انتظار می رود مستقر و ساکن و ثابت باشد } ، از شوق دیدار محبوب به راه افتاده است ، بسیار ناگوار و حسرت زاست که من به سبب افسون دل  بی مدعا  هیچ گونه شور و حرارت و تکاپوئی نداشته ، زمینگیر باشم .
        و الله العالم

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۰۷۷ در تاریخ چهارشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۳ ۰۱:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1