سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403
  • روز ارتباطات و روابط عمومي
9 ذو القعدة 1445
    Thursday 16 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      خاطرات یک مرده 6
      ارسال شده توسط

      فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)

      در تاریخ : جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۰۳:۴۹
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۵۲ | نظرات : ۶

      در زمستانی سرد زیر بارش مداوم برف، زمانی که شب سفید پوش شده بود و برف بر سیاهی طعنه می زد و مهتاب می خندید از انعکاس خویش بر پهنه ی وسیع زمین در روستایی کوچک در تاریخ 3 بهمن ماه 1351
      کودکی منت بر سر تاریخ گذاشت ، زمستان را ذوق زده کرد و عدد 3 را تا ابد شرمنده ساخت و دیده بر جهان گشود.نامش را رضا نهاده اند...خیلی دلم می خواست یه روز یه آدمه مهمی میشدم و تو یه کتاب یا یه مجله یا روزنامه ایی چیزی ، یه مطلبی مثل مطلب بالا در مورد من نوشته میشد. ولی هیچوقت اون اتفاق نیفتاد.توی مجله که هیچ حتی از زمان تولدم تا آخر عمر هیشکی نمیدونست تولدم کی هست. حتی افراد خونواده.این حرفا رو مقدمه کردم که به یه چیز اشاره کنم .اونم سفارش سنگ قبر...سنگتراش مشخصات من رو می خواست . بستگان مشخصات رو گفتن با تاریخ فوت....سنگ تراش گفت تاریخ تولد؟همه واموندن .همه فقط تاریخ وفات رو می دونستن. از بد روزگار شناسنامه من گم شده بود و از اونجایی که تکنولوژی تازه داشت اونجا پیشرفت می کرد ، تو همون انشر و منشر توی ثبت احوال هم داشتن پروندها رو دیجیتالی می کردند و کسی جوابی نمیداد ، یعنی تو اون شلوغی پرونده من پیدا نمی شد... کسی هم به فکرش نرسید بره مدارک تحصیلی رو نگاه کنه یا سری به دانشگاه محل تحصیل بزنه...این تاریخ تولد ما ، بعد از مرگمون شد یود معضل؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
      عاقلای فامیل عقلا رو رو هم گذاشتن و شور می کشیدن و هر کسی یه چیز میگفت. یکی میگفت دور از جون فکر کنم با مجید ما تو یه سال بدنیا اومدن ...یکی میگفت سالش که مهم نیست روز و ماه مهمه
      در نهایت به این نتیجه رسیدن که سرکتاب باز کنن ببینن چه روزی شگون داره همون روز بشه روز تولد من.
      و در نهایت شده بود 16 مرداد 1351 درست وسط تابستون و لطف کردن متنی هم با همفکری هم آماده کردن و بر سنگ قبر نوشتن:در تابستانی گرم زمانی که گندمها درو می شد و گله های گاو و گوسفند از چرا بر می گشتند در تاریکی شب زمانی که سگان زوزه می کشیدند و پشه پر نمی زد،کودکی پا به جهان هستی گشود که نامش را رضا نهاده ایم فرزند مش غلومعلی وفات زمستان 1389


       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۲۵۸۳ در تاریخ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۰۳:۴۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0