سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403
  • روز ارتباطات و روابط عمومي
9 ذو القعدة 1445
    Thursday 16 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      جبران ، جبران ناپذیر
      ارسال شده توسط

      سجاد محمد شریفی

      در تاریخ : شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۰۷
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۶ | نظرات : ۰

      یک نفر از کسی،درخواست کرد کوه طلا رو برام می شود 
      بیاورید. 
      گفت:به روی چشم، رفت و کوه طلا رو برایش آورد،
       سپاسگزاری و تشکر کرد و گفت:حالا من چگونه این لطف رو جبران کنم؟؟
       گفت:چشمه طلا گفتش:چشمه طلا؟؟؟؟چشمه طلا را از کجا برای شما پیدا کنم ... گفت:نمی دانم ،باید جبران کنید دیگر،
      جز این راهی ندارید مگر اینکه کوه طلا رو به من برگردانید.  خلاصه آنکه  بحث و دعوا بین آن ها بالا گرفت،
      تا آن که یک رهگذری داشت از کنار آن ها می گذشت،کنجکاو  شد و به سوی آن ها رفت تا ببیند، قضیه چیست...
       کمک‌کننده گفت:کوه طلا به او  دادم اما او چشمه طلا بنده 
      را نمی دهد و مجبور هست که کوه طلا را به من برگرداند،
      کمک شونده با گریه گفت:تو باشی توانت در حد کوه طلا اما 
      توان من از بادخزان حداقل تر است ،
      چگونه کنم پیدا،چشمه طلای ناپیدا؟
       زین مباشد رسم دستگیری ها ...
      رهگذر هم حرف کمک شونده رو تایید کرد و دست روی شانه کمک کننده گذاشت و گفت: هرکس باشد اندازه و توانی
       منگر بلبل را چو عقابی ....
      تو به اندازه توان خود کمک بکردی و او هم به توان خود
       جبران کند.کمک دهنده سرش را به زمین انداخت و زیر لب 
      گفت: منت گذاری راه ما نبود جبران چندین برابر از دگران
       رسم ما نبود، هرچه داری کن جبران نداری هم نوش جان.
       
      کمک کننده از کار خود پشیمان شد و از کمک شونده
       عذرخواهی کرد و از رهگذر هم که به او پندارزشمندی داده 
      بود ، تشکر کرد....
       
      این بود داستان کوته ما، هر که خواند ، بود رستگار خدا...

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۳۸۸۱ در تاریخ شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۰۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0