سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 28 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت حكيم عمر خيام
10 ذو القعدة 1445
    Friday 17 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      جمعه ۲۸ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      یه بحث کوچولو .
      ارسال شده توسط

      امیرحسین مقدم

      در تاریخ : دوشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۲ ۰۳:۳۳
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۹۳۹ | نظرات : ۵

      بنام طبیعت  به نام حیات ..... به گردون پیوسته کاینات
      بنام طبیعت به نام زمین ..... به نام اتم های جان آفرین
       
      گفتاری خلاصه،  در باب نظم و نثر و انواع شعر و وزن و عروض و آرایه ها و صنایع و بدایع و ...... و هرانچه شاعر ـ خواه شاعر امروز، خواه سخنور دیروزـ  باید بداند. این سطور برای استفاده عزیزانی که به تازگی قدم درعرصه ادبیات نهاده اند، نوشته شده و تلاش این حقیر، بر درک آسان متن، برای همگان متمرکز بوده. از همه اساتید محترم ، پوزش میطلبم و امید دارم مرا یاری نمایند تا همه دوستان فهیم و عاشقی را که کلامی برای ارایه در سینه داشته، لیکن راه بروز اعلی را نمیدانند، با ساده ترین روش ، وارد این معرکه نماییم. چراکه من معتقدم، بهترین راه برای سپاس از جان جهان برای قدردانی از نعمت نوشتن و به نوعی زکات این بخشش سخاوتمندانه، همانا انتقال درست آن به دیگران است و من این مهم را وظیفه ای میدانم بر دوش خود. امیدوارم این وظیفه را هم در ادبیات و هم در خوشنویسی، به انجام برسانم.
                                                                                                                  امـیـرحـسـین مـــقــدم . 8 / 1 / 1392
       اصول شاعری ، در چند صفحه
      کلام اول
      برای شروع چند واژه‌ی کلیدی و مهم در باب شعر را برشمرده، معنی و مفهوم هریک را درحد بضاعت بیان میکنیم:
      نظم، در لغت به معنی به یکدیگر پیوستن و به رشته کشیدن دانه های مروارید و در اصطلاح، سخنی است که موزون و مقفاباشد. « دارای وزن و قافیه باشد » نظم یا. شعر طبق تعریف قدما علاوه بر وزن و قافیه، « کلام موزون و خیال انگیز است.»  البته اگر کمی حرفه ای تر به موضوع نگاه کنیم، و زن با شعر متفاوت است، لیکن در اینجا از ورود به این بحث، خودداری کرده، و به ذکر کلیات، بسنده میکنیم.
      طبق تعریف علمی و دقیق امروزی، « شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد.»
      پس عناصر سازنده شعر: « عاطفه، تخیل، موسیقی، زبان» است .
       
      قافیه: به کلمات آخر اشعار که آخرین حرف اصلی آنها یکی باشد، قافیه و آن حرف آخر را روی میگویند.
      ردیف:در صورتی که یک یا چند کلمه ، عینن در آخر همه ابیات، پس از قافیه تکرار شده باشد، آنرا ردیف و آن نوع شعر را مردف ( با ضم میم و دال مشدد) گویند.  اگر شعر بدون ردیف باشمثلن در شعر زیر، کلمات غزالم، بالم، کمالم، هلالم، وصالم، ملالم، حلالم و مجالم ، قافیه، حرف  م  روی و نیست ردیف میباشد 
      دگر چگونه بسازم غزل؟ غزالم نیست. /   چگونه پَربزنم؟ پَر شکسته، بالم نیست.
      چگونه قِصّه بگویم، چو غُصّه غالب شد. /   چگونه نَعره برآرم ؟ کمم، کمالم نیست.
      ستاره را چه بگویم ز آرزوهایم. /   که در فراق تو  بَدر ار بُوَد، هلالم نیست.
      مگر که باد بیارد شَمیم پیراهن، /   زگریه، گر دو دیده دهم، هم وصالم نیست.
      زماتمی که زِهجرانِ تو به جان دارم، /   کشنده تر به خدا در جهان ملالم نیست.
      دگر حرام نباشد مرا، حرامیِ مَیْ، /   تو رفته ای، بِخدا، زمزمم، حلالم نیست.
      مجال با تو تَغَزُّل، چو خوابِ شیرین شد.
      مگر درآن سَرَم بشود، در جهان مجالم نیست.1
       
      توضیح اینکه، قافیه بدون ردیف را، قافیه مجرد و قافیه با ردیف را  قافیه مردف  گویند.
      بیت و مصراع: مصراع در لغت به معنی یک لنگه از در دولختی و در اصطلاح، حداقل سخن موزون ونیمی از یک بیت است.
      بیت در لغت به معنی خانه و در اصطلاح، حداقل شعر است که از دو مصراع تشکیل شده باشد.
      مطلع،نخستین بیت غزل یا قصیده و آخرین بیت را نیز، مقطعگویند.
       
      1. غزال. سروده امیرحسین مقدم        
      2. انواع شعر
       
      انواع شعر عروضی فارسی عبارتند از: 1/ غزل 2/ قصیده 3/ مثنوی 4/ رباعی 5/ دوبیتی 6/ قطعه 7/ مسمط 8/ مستزاد  9/ترکیب‌بند 10/ ترجیع بند. و........ سرانجامشعر نو.
       
      غزل
      غزل در لغت به معنی عشقبازی و در اصطلاح شعرا، شعری است ، بر یک وزن و قافیه و با مطلع مصرّع. توضیح اینکه بیت مصرّع ، بیتی است که هر دو مصراع بر یک قافیه باشند مانند بیت اول یا مطلع غزل و یا همه ابیات یک مثنوی.
      تعداد ابیات غزل به طور متوسط، از 5 تا 12 و کاهی تا 16 و به ندرت تا 20 بیت میشود. غزل در مضامین عاشقانه و عارفانه سروده میشود.
       
      غزلی از خواجه حافظ شیرازی صاحب نغزترین غزل های فارسی :
       
      خوشتر ز عیش و صحبت باغ و بهار چیست. /  ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست.
      هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار. /  کس را وقوف نیست که انجام کار چیست.
      پیوند عمر بسته به موییست هوش دار. / غمخوار خویش باش، غم روز گار چیست.
      معنی آب زندگی و روضه ارم. /  جز طرف جویبارو می خوشگوار چیست.
      مستور و مست چو هردو زیک قبیله اند. /  ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست.
      راز درون پرده چه داند فلک خموش. /  ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست.
      سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست. /  معنی عفو و رحمت کردگار چیست.
      زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست.
      تا در میانه خواسته کردگار چیست.
       
      قصیده
      در ظاهر شیبه غزل است. شعری است بر یک وزن و قافیه با مطلع مصرّع و مرتبط باهم. در باره یک موضوع خاص از ستایش تا نکوهش، تهنیت یا تعزیت، شکر یا شکایت، فخر یا حماسه، پندوحکمت ویا مسایل اجتماعی و اخلاقی و عرفانی. حداقل در 15 بیت و حداکثر در 80 بیت. لیکن در دواوین قضیده سرایان بنام چون فرخی و منوچهری و خاقانی قصایدی تا 200 بیت نیز موجود است. از جمله قصیده فرخی در مدح محمود در 175 بیت با مطلع :
       افسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر.   /   سخن نو آر که نو را حلاوتی ست دگر
      قصیده از بخش های گوناگون تشکیل میشود. ابتدا پیش دارمد و مقدمه که به آن « تشبیب ، نسیب ویا تغزل» میگویند که هر سه در لغت ، مترادف هم بوده و به معنی عشق بازی است و در اصطلاح مقدمه قصیده. سپس گریز زدن از تغزل است به موضوع اصلی قصیده که به آن در اصطلاح، تخلص گویند. تخلص در شعر معنی دیگری هم دارد که آن نام مستعار شاعر است. بعد از تخلص، شاعر باید موضوع اصلی قصیده را بیان کند و در قصایدی که موضوع ستایش باشد در پایان، شاعر به دعای ممدوح میپردازد که به آن دعای تابید یاشریطه میگویند.
       
      مثنوی
      اشعاری است بر یک وزن اما هر بیت آن مصرّع میباشد یعنی هر بیت دارای قافیه جداگانه بوده و از این رو به آن مثنوی « دوگانه » میگویند.
      تعداد ابیات مثنوی محدود نیست از این رو از آن بیشتر برای به نظم دراوردن تواریخ، داستان ها و افسانه های طولانی استفاده میشد. بهترین نمونه مثال برای مثنوی، مثنوی مولانا جلال الدین محمد است که شامل داستان ها و روایتهای بسیار می‌باشد و مثال دیکر، شاهنامه فردوسی است که هردو در قالب مثنوی، ولی در وزن های مختلف سروده شده است.
       
      وگر چون ستاره شوی بر سپهر.   /    ببری ز روی زمین پاک مهر.
      بخواهد هم از تو پدر کین من.   /     ببیند چو خشت است بالین من.
      ازین نامداران و گردنکشان.   /     کسی هم برد سوی رستم نشان.
       
      نمونه ای از مثنوی شاهنامه که برای روایت حکایت های حماسی است.
       
      بشنو از نی ، چون حکایت میکند.   /     از جداییها شکایت میکند.
      کز نیستان تا مرا ببریده اند.   /    از نفیرم مرد و زن نالیده اند.
      سینه خواهم شرحه شرحه از فراق.   /    تا بگویم شرح درد اشتیاق.
       
      نمونه مثنوی مولوی که در روایت و نقل داستان های حکمی و روایتهای پندآموز است.
      رباعی
      رباعی یا چهارگانه شعری است در دو بیت با مطلع مصرّعبر وزن « لاحول ولاقوه الا بالله» که رعایت قافیه در مصراع سوم اختیاری است.
      مشهور ترین رباعی های فارسی از خیام است.
       
      این کوزه چو من عاشق زاری بودست. /  در بند سروزلف نگاری بودست.
      این دسته که بر گردن او می‌بینی. / دستی است که برگردن یاری بودست.
      دوبیتی
      شعری است در دو بیت که با رباعی در قافیه بندی یکی است، اما در وزن، با رباعی فرق دارد. یعنی محدودیت  رباعی را ندارد. معروف ترین دوبیتی های فارسی متعلق به باباطاهر همدانی است که با لهجه لری سروده شده است و تمام اشعاری که با لهــــــجه محلی باشد را فهـــــلویات و یا به زبان امروزی تر « پهلویات » گویند.
       
      مو آن رندم که نامم بی قلندر. /  نه خون دیرم ، نه مون دیرم ، نه لنگر.
      چو روز آیو بگردم گرد گیتی.  /  چو شو آیو به خشتی وانهم سر.
       
      قطعه
      شعری است بر یک وزن وقافیه، بدون قافیه مصرّع. گویی تکه ای از یک غزل یا قصیده است.
       
      اگر صد ناپسند آید ز درویش، /  رفیقانش یکی از صد ندانند.
      وگر یک بذله گوید پادشاهی، /  از اقلیمی به اقلیمی رسانند.
       
       
      مسمّط
      مسمّط ، نوعی از غزل یا قصیده یا اشعاری است هم وزن، مرکب از بخش های کوچک که همه در وزن و عدد مصراع ها یکی و در قافیه مختلف باشند به این ترتیب :
       
      مثلن در ابتدا چهار مصراع بر یک وزن و قافیه بگویند و در آخر یک مصراع بیاورند که در وزن با مصراع های قبل یکی و در قافیه مختلف باشد. از مجموع این پنج مصراع ، یک بخش تشکیل میشود که در اصطلاح شعرا ، آن را یک لخت، یا یک رشته از مسمّط گویند. و در رشته دوم نیز چهار مصراع بر یک قافیه بگویند که در وزن با رشته اول یکی و درقافیه مختلف باشند . اما مصراع پنجم را بر آن قافیه بسازند که در آخر لخت اول بود. و همچنان تا آخر.
       
      آنچه در این مثال گفتیم، شرح مسمط مخمس« پنج مصراعی» بود. اما ممکن است عدد مصراع های هر لخت، کمتر یا بیشتر از پنج مصراع باشد که در این صورت بســــــته به تعداد مصراع ها، مسمط را ، مسمط مثلث« سه مصراعی» ، مسمط مربع«چهار مصراعی» ، مسمط مسدّس« شش مصراعی» گویند. بیشتر از هفت مصراع چندان معمول نیست و کمتر از سه مصراع اصلن مسمّط نباشد. نیز ممکن است در لخت اول همه مصراع ها هم قافیه باشند مانند مسمط مخمسی از راقم این سطور که در تضمین غزلی از شادروان شهریار ساخته شده است. بدینگونه که در هرلخت، سه مصراع از نگارنده و دو مصراع آخر از شهریار است. نمونه مشهور این دست تضمین که در همین قالب « مسمط مخمس» سروده شده، مسمط مشهور تا کی به تمنای وصال تو یگانه است که شیخ بهایی در تضمین غزلی از خیالی آن را سروده است.
      نمونه مسمط مخمس
       
      آخر چرا ای نازنین، با ما چنین تا می‌کنی،
      گاهی نهانی از نظر گه رخ هویدا می‌کنی،
      بیچاره چشمم را چرا از گریه دریا می‌کنی،
      «ای غنچه خندان چرا خون در دل ما می‌کنی»
       «خاری به خود می‌بندیُّ و ما را زسر وا می‌کنی»
       
      دیوانه از عشقت منم، یادآور این دیوانه را،
      مست و خمار بوسه ای، هم ساقی و پیمانه را،
      گاهی، فقط گاهی بگو، در گوشم این افسانه را،
      « ای شمع رقصان با نسیم، آتش مزن پروانه را»
      « با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا می‌کنی»
       
      این دل سرانجام از جفا روزی رها باید شدن،   
      از شور و شوق آکنده، لبریز صفا باید شدن،  
       چون زلف گل، آشفته از باد صبا باید شدن،
      « ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن »
       « درگوشه‌ی میخانه هم مارا تو پیدا می‌کنی »
       
      شب تا سحر نالیده‌ام، از جورت ای نامهربان،
       از دیده خون باریده‌ام، یک ابر نه یک آسمان،  
      گرد رخت گردیده‌ام ، هر نیمه شب، پروانه سان،
      « آه سحرگاه تو را ای شمع مشتاقم به جان»
       « باری بیا گر آه خود با ناله سودا می‌کنی. »
       
      آخر چه گویم از جفات ای دل‌ستان، ای دل‌شکن،  
       دل بردی از این خسته دل، جان کندی از این خسته تن،
      دیگر کلامی نیست تا افزون کنم بر این سخن.
      « ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن »  
       « شورافکن و شیرین سخن، اما تو غوغا می‌کنی.»
      ..............................................
       
      ابیات داخل پرااتز غزلی است از شهریار ، که سه مصراع نخست هر بند، در تضمین آن، سروده شده ویا به قول قدما، ساخته شده است. مصراع های نضمین بر وزن غزل و با مصراع نخست بیت پایانی بند مقفی است.     
      ابتکار مسمط از منوچهری دامغانی« متوفی به سال 432 ه.ق » است.
      ترجیع بند و ترکیب بند
       
      آن است که شاعر چند بیت ، با  قوانین غزل که تعداد ابیاتش از 3و4 بیت تا 10- 15 بیت میشود ساخته، سپس یک بیت میسراید که به آن بیت در وزن با غزل نخست یکی ولی در قافیه متفاوت است.
      اگر این بیت میان بندها, عینن تکرار شده باشد، آن را ترجیع بند گوییم مانند ترجیع بند مشهور هاتف اصفهانی که دربیان یگانگی خداوند سروده شده و شامل 4 بند است. بند اول با مطلع
       ( ای فدای تو هم دل و هم جان  / وی نثار رهت هم این و هم آن ) شامل 22 بیت, بند دوم با مطلع ( از تو ای دوست نگسلم پیوند / گر به تیغم برند بند از بند ) مشتمل بر 14 بیت. بند سوم با مطلع ( دوش رفتم به کوی باده فروش / زآتش عشق دل به جوش و خروش ) شامل 18 بیت و بند آخر با مطلع ( چشم دل بازکن که جان بینی / آنچه نادیدنی است آن بینی ) مشتمل بر 15 بیت است. و بیت ترجیع این ترجیع بند نیز, این بیت است :
      ( که یکی هست و هیچ نیست جزو / وحده لا اله الا هو )
       
      هرگاه این بیت میانی متفاوت باشد, آنرا , ترکیب بند گوییم. از بهترین نمونه های ترکیب بند, دو ترکیب وحشی بافقی است.
       
      دوستان شرح پریشانی من گوش کنید.
      داستان غم پنهانی من گوش کنید.
      قصه بی سرو سامانی من گوش کنید.
      گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید.
      شرح این آتش جانسوز, نگفتن تا کی ؟
      سوختم, سوختم, این سوز نهفتن تا کی ؟
       
      روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم.
      ساکن کوی بت عربده جویی بودیم.
      عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
      بسته سلسله سلسله مویی بودیم.
      کز سر و سلسله غیر از من و دل بند نبود.
      یک گرفتار از آن جمله که هستند نبود.
      در ادامه ابیاتی را از بند اول ترجیع بند هاتف ذکر میکنیم
       
      ای فدای تو هم دل و هم جان       وی نثار رهت هم این و هم آن
      دل فدای تو چون تویی دلبر     جان نثار تو چون تویی جانان
      راه وصل تو راه پر آشوب       درد عشق تو درد بی درمان
      بندگانیم جان و دل برکف       چشم بر حکم و گوش بر فرمان
      گر سر صلح داری اینک دل     ور سر جنگ داری اینک جان
      دوش از شور عشق و جذبه شوق     هر طرف میشتافتم حیران
      آخرکار شوق دیدارم       سوی دیر مغان کشید عنان
      چشم بد دور خلوتی دیدم       روشن از نور حق نه از نیران
      هرطرف دیدم آتشی کان شب      دید در طور موسی عمران
      پیری آنجا به آتش افروزی      به ادب گرد پیر مغبچگان
      همه سیمین عذارو گل رخسار      همه شیرین زبان و تنگ دهان
      ساقی آتش پرست و آتش دست      ریخت در ساغر آتش سوزان
      چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش       سوخت هم کفراز آن و هم ایمان
      مست افتادم و درآن مستی     به زبانی که شرح آن نتوان.
      این سخن میشنیدم از اعضا     همه حتی الورید و الشریان
       
      که یکی هست و هیچ نیست جزو
       وحده لا اله الا هو
       
      در دوران مشروطه و با ظهور نیما یوشیج ( علی اسفندیاری) ، شعر کهن عروضی دچار تعغیراتی شد که در گفتاری مجزا به آن میپردازیم.
      آرایه ها.
       آرایه های ادبی علم بدیع، به دو بخش لفظی و معنوی تقسیم میشوند. هرگاه آرایه ها در شکل ظاهری کلمات اثرگذار باشند، ارایه های لفظی و هرگاه در معنی کلمه متجلی شوند، آرایه های معنوی را پدید می‌آورند.
       
      حال به تو ضیح این آرایه ها و ارایه مثال برای درک بیشتر آرایه ها میپردازیم.
       
      الف : آرایه های لفظی :
       
      1/ واج آرایی
      درلغت به معنی « نغمه حروف » است و در اصطلاح تکرار یک واج ( صامت یا مصوت ) در کلمات مصراع یا بیت است. به گونه ای که آفریننده ملودی در کلام باشد و بر تاثیرگذاری آن بیفزاید.
      مثلن در بیت زیر، خواجه شیراز ، از واج آرایی حرف « خ » استفاده کرده است :
       
      خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد.      که تا زِ خالِ تو خاکم، شود عبیر آمیز.
       
      یا واج آرایی حرف « سین » در این بیت  از نگارنده :
       
      سرو سهی ، قد خمید، ساغر ساقی شکست،      سیم برید از سه تار، بانگ هزارش چه شد؟
       
      توضیح اینکه در واج آرایی تنها صورت ملفوظ کلام مهم است یعنی هر سه حرف « ث . ص . س »  را میشود با هم مورد استفاده قرار داد و همینطور « ت . ط » - « ز . ذ . ظ . ض » ـ « ق . غ » ـ « ح . ه ».
       
      2/ سجع
       
      در لغت به معنی « آواز کبوتر» است. و در اصطلاح  به کار گیری کلمات موزون وآهنگین در جمله است.  کلماتی که یا هم وزن هم باشند یا هم روی « حرف آخرشان یکسان باشد » و یا هردو. سجع در نثر مانند قافیه است در نظم.
      سجع خود بر 3 قسم است :
      الف : سجع متوازی.      ب : سجع مطرّف.    ج: سجع متوازن.
       
      ااف : هرگاه دو کلمه هم وزن و هم روی باشند، سجع متوازی باشد
      مانند : قربت ، نعمت ، وحدت.
       
      ب : هرگاه دو کلمه هم روی بوده ولی هم وزن هم نباشند، سجع مطرف باشد.
       مانند : کار و شکار.
       
      ج : هرگاه دو کلمه هم وزن بوده ولی حروف آخرشان متفاوت باشد، سجع متوازن روی داده مانند: بهار و نهال.
       
      بهترین نمونه استفاده از سجع، گلستان سعدی است. همچنین مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری.
       
      .... کسی از متعلّقان منش، بر حَسَبِ واقعه مطلع گردانید که فلان، عزم کرده است و نیّت، جَزم، که بقیّتِ عمر، معتکف نشیند و خاموشی گزیند. تو نیز، اگر توانی، سرِ خویش گیر و راهِ مُجانِبَت پیش. گفتا به عزّتِ عظیم و صحبت قدیم که دَم بر نیارم و قدم برندارم، مگر آندم که سخن گفته شود بر عادت مالوف و طریقِ معروف که آزردن دوستان جهل است و کفارت یمین سهل و خلاف راه ثواب است و نقض رای اولوالباب. که ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام. ............
       
      3/ ترصیع
       
      در لغت به معنای جواهر نشان کردن است و در اصطلاح آنست که گوینده یا شاعر کلماتش را از جهت « تلفّظ و آهنگ ، تعداد حروف و همسانی حروف پایانی » هماهنگ کند. آرایه ترصیع تنها زمانی به وجود می آید که همه سجع ها متوازی باشند.
       
      هم حرکاتش متناسب به هم.     هم خطواتش متقارب به هم.
       
      کلمات حرکاتش و خطواتش و نیز کلمات متناسب و متقارب . این کلمات دارای آرایه ترصیع میباشند.
       
      4/ جناس
       
      جناس خود بر دو گونه است،  و گونه دوم خود بر سه نوع.  برای درک بهتر مفهوم آرایه جناس، انواع آن را توضیح میدهیم.
       
      الف : جناس تام
      آن است که دو کلمه از نظر نوشتن و خواندن مثل هم باشند، با معانی متفاوت.
      کلمه نهاد در این بیت  از ه.الف.سایه ؛
       
      عشق شوری در نهادِ ما نهاد . جان ما در بوته سودا نهاد.
       
       نهاد اول به معنی وجود ماست و نهاد دوم به معنی نهادن و گذاشتن.
       
      ویا کلمه گور در این بیت از خیام ؛
       
      بهرام که گور میگرفتی همه عمر،     دیدی که چگونه گور، بهرام گرفت.
       
      گور در مصراع اول به معنی گورخر و در مصراع دوم به معنای قبر، به کار رفته است.
       
      و یا کلمه جاده در این بیت از نگارنده ؛
       
      مرا در چشم خود جاده که جاده سوی چشم توست،
      تمام چشم ها جاشد در آن چشم و در ان آغوش.
       
      جاده اولی، جا دادن است و جاده دوم راه.
       
      ب : جناس ناقص
      جناس ناقص، خود بر سه نوع است ، ناقص حرکتی ،  ناقص اختلافی  و ناقص افزایشی.
       
      یک : جناس ناقص حرکتی : آن است که دو واژه از نظر نوشتن مانند هم بوده، ولی در حرکات « مصوت های کوتاه» متفاوت باشند.
      مانند کلمات چَرا « چریدن » و چِرا « ادات پرسش» در بیت زیر:
       
      ابلهی دید اشتُری به چَرا.     گفت نقش تو همه کژ است. چِرا ؟
       
      دو : جناس ناقص اختلافی آن است که دو واژه دریک حرف باهم متفاوت باشند، مانند بار و باز. نیش و نوش. رنگ و جنگ. گَبر و ببر.
       
      فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ،    بود سهمگین جنگ شیرو پلنگ.
       
      سه : جناس ناقص افزایشی آنست که یکی از واژه ها یک حرف از دیگری بیشتر داشته باشد. مانند آیین و آیینه. خیل و خیال. قدم و مقدم. رخش و درخش.
       
      کفراست در طریقت ما کینه داشتن.    آیین ماست، سینه چو ایینه داشتن.
       
       
       
      5/ اشتقاق
       
      یکسانی دو یا چند واژه ، در دو یا چند صامت را جناس اشتقاق گویند.
       
      اگر تو فارغی از حال دوستان یارا،     فراغت از تو میسّر نمی شود مارا.
      « کلمات فارغ و فراغت »
       
      ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد،    دل رمیده مارا انیس و مونس شد.
       « کلمات انیس و مونس »
      6/ تصدیر و تکرار
       
      عبارت است از تکرار یک یا چند واژه در مصراع ، بیت و یا جمله به گونه ای هنرمندانه.
       
      همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم،     همه توحید تو گویم، که به توحید سزایی.
      هم نظری، هم خبری، هم قمران را قمری،     هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری.
       
      توضیح اینکه این گفتار ادامه دارد ..........
      بخش آخر
      گفتاری در باب وزن  ؛   عروض  و  تقطیع   در شعر فارسی.
       
      در وزن در شعر فارسی ، فقط آنچه تلفظ میشود مهم است، یعنی صورت ملفوظ نه صورتمکتوب . فی المثل : کلمه خواهر در خط عروضی که در ادامه به تفصیل ، عرض خواهم کرد، میشود خاهر. توضیحات بیشتر را در ادامه خواهید خواند.
       
      وزن : عبارت است از نظمی در اصوات گفتار، نظمی میان هجاهای کوتاه، بلند و کشیده.         « کمیت هجاها »
       
      عروض :  علمی است که قواعد تعیین اوزان اشعار«  تقطیع » و طبقه بندی اوزان را از نظر علمی و عملی به ما نشان میدهد.
       
      هجا : « بخش » یک واحد گفتار است که با هر ضرب هوای ریه به بیرون رانده میشود.             
       
      انواع هجا :
      هجا بر 3 قسم است،
      در این جا ذکر این مطلب را ضروری میدانم که کلیه مصوت های کوتاه   َ‌ ُ‌ ِ  و بلند  آ ای - او  حرف حساب میشود.
       
       1 / هجای کوتاه ، که شامل 2حرف میباشد : مانند  نَ : ن َ  با علامت  اختصاری  U
      2 / هجای  بلند ، شامل 3 حرف . مانند : سّر : س ّ ر . با علا مت اختصاری ـــ.
      3 / هجای کشیده ،  شامل 4 یا 5 حرف . مانند نّرم : ن ّ ر م . با علامت اختصاری ـــ U  .    
           
       اوزان و بحور عروضی.
      ارکان مختلف عروضی را که به 3 دسته : . ارکانی  .. غیرپایانی و ... پایانی تقسیم میشود، نام برده و علامت اختصاری هرکدام را ارایه میکنیم. با تقطیع درست شعر در خط عروضی « صورت ملفوظ » به وزن هر شعر دست خواهیم یافت. این کار نیاز به تمرین زیادی دارد.
      الف / اَرکانی ( آغاز ، پایان و میان مصراع )
       
      1 /   فاعِلاتُن     _ _ u _    
      2 /   فاعلُن   _         U_
      3 /   مفاعیلُن           _ _ _ U
      4 /   فعولن                             _ _ U
      5 /   مستفعلُن         _ U _ _
      6 /   مفعولُن                _ _ _
      7 /   فعلاتن             _ _ U U
      8 /   فعلن                  _ U U
      9 /   مفاعلن           _ U _ U
      10 /  مفتعلُن      _ U U      
      11 /  فع لن      _ _           
      ب / ارکان غیر پایانی ( ابتدا و میان مصراع )
       
      1/ فاعِلاتُ    U _ U _
      2 / فعلاتُ            U _U U
      3 / مفاعیل     U _ _ U
      4 / مستفعلُ    U U _ _
      5 / مفعولُ       U _ _
      6 / مفاعل    U U _ U
      ج / ارکان پایانی ( فقط در آخر مصراع )
       
      1 /  فَعَل    _ U
      2 /  فَع           _  
       
      تو ضیحات مفصل تر و ارایه چند نمونه تقطیع در فرصت بعد.
      باسپاس ......... ا . م . مقدم    14 / 10 / 91
        و این داستان ادامه دارد ................

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۳۲۹ در تاریخ دوشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۲ ۰۳:۳۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0