سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403
    24 شوال 1445
      Thursday 2 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت

        اشعار دفتر شعرِ زمانه حبیب شاعر حبیب هدیه نژاد

        حبیب هدیه نژاد

        همه چیز چقدر بی معنا میشودوقتی به تنهایی عادت میکنی وقتی امیدهایت به انتها میرسدبه غرورت پناه می بر
        ۲۱۰ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        آن زمانی که بی دلیل تنها شدم خاطره هادر مغزم دوباره متولد شدند گناهان یکی یکی مقابل من زانو زدند
        ۲۷۵ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        عاشقان منتظر اونهایی شدند که رفته اند گلها را در دل خویش پژمرده کرده اند حقایق ها همه قاطی دروغ ها
        ۲۴۱ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        دیرزمانیست که دلم بد گرفته درونم آشفته وقلبم از جایش در رفته همه وجودم یخبندان چون زمستان گشته شب
        ۲۹۹ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        به اندیشکده ذهنم رجوع میکنم از درد بی خردی که در دانشکده عاشقی چرا دلم خریداری نداشتی حتی کرم ابری
        ۲۶۴ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        ندانم فکرم چرا کرده بیهوده از زندگی سیرم شاید چون پر از حس عشق ونرمی واحساسم یا شاید زخمی که کاشت
        ۱۹۶ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        به بوستان رفتیم برای صرف شامی سفارش پیتزا دادیم با کمی قارچی خوردیم ولذت بردیم از دورهمی نوشیدنی
        ۲۴۳ بازدید     ۱۲ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        به زمانه ای رسیدیم که ریشه اعتماد را در دلها خشکاندند با نام ائمه وشهداء برای خویش چه کاخ هایی که ن
        ۲۵۰ بازدید     ۱۳ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        زیر آسمون آبی خدامون یکی هست شاهد عشق دلامون که نشود ازهم جدا گرمی دستامون روزی نپاشه از هم زندگی
        ۲۵۵ بازدید     ۹ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        زمانه بدیه که دلم پر کشیده ازدل آدماش که در عشق از هم گسسته شده بعضی هاآنقدر بد وبی معرفتند که دل
        ۲۴۲ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        از آن زمانی که عاشقت شدم درونم لبریز شده از شعرعاشقی تنها بودم ویک حس غریب تایک تسبیح آمدبرزبانم
        ۲۰۷ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        آه وهزاران آه دلبرانه از روزهای تنهایی وبی یارانه از جفای روزگار ودنیای بی رحمانه از شکست دلهای
        ۱۸۳ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        هستیم هریک زایل وتباری که در ما جمع شده فرهنگ وادبی تودختری که با ادب وفرهنگش دلش سرشت خورده با ا
        ۲۴۹ بازدید     ۱۲ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        چگونه آرامشی یابم وچیزی یادم نیارم وقتی میخواهند اصالتم را باذلت به فراموشی بسپارم گرایشم را به فر
        ۳۴۹ بازدید     ۱۱ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        به آن شب که میگذرد با جلوه نور میدوزم نگهم را به آن پهنه دور با آن آرزوی تکراری و پراز مرور مینش
        ۲۷۶ بازدید     ۱۲ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        مادر... درکوچه های باغ نگاهت می توان دل را آرام کرد درخلوت شبهای تنهایهات می توان فرصت زندگی را
        ۲۷۸ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        همه چیز این دنیا جز مرگ یه دروغه چون کسی که بمیره دگه بر نمیگرده تورا آنچنان غرق در زیبایی ولذتش م
        ۲۵۸ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        هی از این دنیا گله میکنی که چرا با من نکرد یک سازشی با تمام دارونداری که داشتی هی قسمش میدادی ب
        ۲۴۶ بازدید     ۹ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        درخت وجودم را نتکانید ونلرزانید مرا به بمبست زندگی وآرزویم نرسانید یک شبه تلخی روزگار را نصیبم نسا
        ۲۱۲ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        آنقدر زجر کشیدم که به جایی نرسیدم چونکه فقیرم ،به دستانی هم نرسیدم به هنگام قضایا به مهر اکابر قو
        ۲۷۵ بازدید     ۲۹ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        زبال وپرم مپرس که از دست عاشقی بشکسته رهی نبوده که دلم در پیش نگرفته ونرفته هنوز روی قلبم خنجرنگا
        ۷۵۲ بازدید     ۲۱ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        از حال دلم کسی با خبر نیست حق دارم گر گله کنم چون حالم خوش نیست در قلبم دردیست که مرهمش نزد اطبا
        ۲۳۵ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        درک زندگی ومفهومش بی انتهانیست که دلم درسیاهی جاده عمر بی امید نیست زندگی را بی تجربه اش وارد شدن
        ۳۰۸ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        صادقم که زخم دلم را نمک زدند صبرم را ظالمانه به سنگ محک زدند نمک های غربت را برتن وجانم زدند به آ
        ۲۰۹ بازدید     ۱۹ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        امروز به رمان من گوش میکنید مرا فردا به قصه ها میسپارید این آیین روزگار است که دارید تا هستم مرا
        ۲۷۷ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        تاریخ دوباره تکرار می شود در هر برگ کتاب سربارمی شود شرح حال پراز اسرار می شود از خوب وبد سرشار م
        ۱۹۷ بازدید     ۹ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        تلخی روزگار دلم را به سجاده عشق کشانده بغض زخمها پیشانیم را برمهرنمازم سجانده تلخی وبغض این روزگار
        ۳۲۲ بازدید     ۱۱ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        اولین نگاه تو بود کنار نگاه من چه خوش بودبرایم که کنار آمدی با من تارسیدی به ساحل زندگی من چه آسا
        ۱۲۳۳ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        باهرکه شرح حال گفتم زد نیش سخت زبان درک آمد درد سینه را برم به نزد درویشان بر فکرشان خودراشمرده ان
        ۲۳۴ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        روزگاری بود که در مدرسه عشق پرسیدند زهر یک از ما سوالی که در بزرگی بهر کار چه خواهی شوی پاسخ دادم
        ۲۶۳ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        بنده است وبنده را به کشتن ندهندش به غلامی واسیری وخدمتی بپذیرندش از حسن عقل وعافیت وعیش ونوشش که
        ۲۹۱ بازدید     ۱۱ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        در بحث خلفاء گویند که علی خلیفه چهارم است که چه ستیزی بین شیعی وسنی در میان است من گویم نه چهارم
        ۱۳۴۵ بازدید     ۶۷ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        درست است که حال ،فقیر احوالم وندارم ثروتی چونکه امور دنیابا منبرعکس تا کرده در یک مرحله ایی اما به
        ۲۰۹ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        از آنان در عجبم که دردم میدانند ومیفهمند اما آنگونه که دلشان می خواهد قضاوتم میکنند قیدشان را هم ب
        ۳۳۷ بازدید     ۱ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        به تو وابسته ام چون کودکی به مادرش چون درختی که عمرش بسته به آب وخاکش به تو وابسته ام چون دریایی
        ۲۳۱ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        گه گاهی یادی زخرمشهر ومسجد ودوستان میکنم که بهر یاد در مسجد صادق من یک خادمی بودم در کنار موذنش ا
        ۱۷۵ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        با من شبی نیست که در جاده عمرم غم سفر نکرد این دل بی ترس روزهایش را سپری نکرد چه شبهایی که دل ناله
        ۲۶۰ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        یارب توهستی حق وخالق هر چیزی که در آفرینش به کل مثالی نداری زخلقت عبدتوداروندارش تو آگاهی که از ج
        ۲۵۰ بازدید     ۹ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        به حاج خانمی رسیدم که بود در سن پیری رسیده به ایمان ویقین وباور خدایی حرف دل بسیار داشت از زندگی و
        ۲۶۷ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        زنده ام ونفس میکشم وبرخویش میگریم دنیا وعالمش را در چشم تنگ میبینم ومینالم مینالم از دوستی که با م
        ۱۹۱ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        ای شاعران قلمتان پراز احساس عاشقانه احساستان پراز نوشته های شاعرانه دلتان سرشاراز عاطفه های دلبران
        ۴۴۵ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        آیین عجیبیست آنکه بیاید یک روز رفتنی ست یا نام نیک میگذارد از خویش یا نام بد که باقی ست تا توانستم
        ۱۷۹ بازدید     ۱۶ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        خسته ام از زندگی وتکرار روزها از ناچاری ،بودن ونبودن ها پنچره را میگشایم اما صدایی نمی آید از ایو
        ۱۹۴ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        دل شکستگی والدیت در خانه سالمندا
        ۲۰۷ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        به مقام درویشی که رسیدم دنیا را به منزله یک مشت خاک دیدم
        ۲۱۶ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        حبیب هدیه نژاد

        روزهای غریبی را در این زمانه میگذرانیم که چه آسوده در آن فرهنگ وادب رابردیم به فراموشی مینگریم ود
        ۲۱۹ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1