صفحه رسمی شاعر بیژن آریایی(آریا)
|
بیژن آریایی(آریا)
|
تاریخ تولد: | شنبه ۱۶ دی ۱۳۶۸ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | شنبه ۲۹ تير ۱۳۹۲ | شغل: | شرکت نفت و گاز پارس-عسلویه |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | ادبیات و موسیقی سنتی |
امتیاز : | ۱۱۸۷ |
تا کنون 160 کاربر 785 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: دلداده ادبیات و موسیقی سنتی |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
دلتنگم
درود بر شما دوستان ناب شعر ناب
کوتاهی من را به بلندای اندیشه خود ببخشید.
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۶۱۱۵ در تاریخ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸ ۱۴:۳۴
نظرات: ۱۰
|
|
دیشب خواب دیدم رستاخیز شده.خیلی واسم جالب بود ...
|
|
ثبت شده با شماره ۵۰۶۰۲ در تاریخ جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵ ۲۰:۲۱
نظرات: ۲۳
|
|
زنده باد همه نژادهای ایران زمین ...
|
|
ثبت شده با شماره ۵۰۵۵۰ در تاریخ سه شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵ ۲۰:۱۸
نظرات: ۱۰
|
|
(به قدر فهم تو کردن وصف دوزخ را) ...
|
|
ثبت شده با شماره ۵۰۰۹۸ در تاریخ پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۵ ۲۳:۰۵
نظرات: ۱۷
ثبت شده با شماره ۴۹۷۸۶ در تاریخ يکشنبه ۷ شهريور ۱۳۹۵ ۲۲:۵۷
نظرات: ۵۳
مجموع ۲۲۲ پست فعال در ۴۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بیژن آریایی(آریا)
|
|
ادب : یعنی کمک به یک خانم زیبا در عبور از خیابان حتی اگر به کمک احتیاج نداشته باشد ازدواج : قمار زندگی است و در قمار برد با کسی است که بیشتر تقلب کند الکل : مایه گرانبهایی که همه چیز ر
|
|
پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۳ ۰۲:۵۶
نظرات: ۱۴
|
|
سلام دوستان مهربانم.خواهش می کنم برا ی دوستم دعا کنید.ایشان در حال حاضر در کماست.بعد از اینکه سکته مغزی کرده این حالت براش پیش آمده.شما را قسم میدم که این کار را از ته دل انجام بدید.بچه ایشان چند روزی
|
|
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳ ۱۵:۰۵
نظرات: ۲۲
|
|
*****تقدیم به تمام زنان سرزمینم***** زن، سینه های"برجسته"نیست! لبهای"قرمز"موی"مش"کرده ابروهای"برداشته"نیست!! زن..... لباس"سفید" "شب"باشکوه عروسی بوی"خوش"قورمه سبزی هوس"شبهای"جمعه نیست. زن.... کمردرد"م
|
|
يکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۲۲
نظرات: ۸
|
|
این سوال را از مردی پرسیدند که اینگونه پاسخ داد: راز موفقیت من در زندگی این است که از همان روز اول حد و حدود خودمان را مشخص نمودیم. قرار شد که خانم بنده در مورد مسائل
|
|
شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۳ ۲۳:۰۷
نظرات: ۸
|
|
روزی لویی شانزدهم در محوطه ی کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی راکنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید ؛ از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی
|
|
يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۳ ۲۳:۰۳
نظرات: ۸
مجموع ۱۲۵ پست فعال در ۲۵ صفحه |