سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 19 خرداد 1403
    2 ذو الحجة 1445
      Saturday 8 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۹ خرداد

        راز ها پنهان است!

        شعری از

        دانیال فریادی

        از دفتر نرگس های سوخته نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۵۹ شماره ثبت ۹۹۷۲۴
          بازدید : ۱۷۴   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر دانیال فریادی

        دستانم خالی ست
        موسم دلگیرست
         
        دخترک  می‌ترسد
        سایه ش بر دیوار
        فاش کند
        رازقلبش را!
         
        فصل پاییز است!
        برگ ها زود تر از وقت مقرر به زمین می‌ریزند!
        من از افتادن برگ ها 
        شماره بر میدارم
         
        راز ها پنهان است!
        راز ها پنهان است!
        بر مزار ی گمنام
        روز تولد من حک بود!
         
        مادر می گوید؛
        کاشی چشم به راه گل قاصد بودم
        او همیشه سر راه کبوترها
        دانه می‌ریزد!
        او به انبوهی گیسوی خواهرم
        گیره ای از جنس سادگی می بندد!
        و به ژولیده گی موهای من می خندد!
         
        او به اجاق سرد خانه 
        گرمی دستانش را می بخشد
         
        دلم من میخواهد به در خانه ی آدم ها
        سوسن و اطلسی تقدیم کند
         
        دل من می‌خواهد
        لحظه تحویل سال
        چشمه ای را تماشا بکند
        که در آن
        می‌درخشند بچه ماهی ها
        سبزه ها
        سمبل ها
        و
        وچراغ
        آبادی از دور پیدا بود
        بوی نان تازه
        گرمی کرسی مادر بزرگ!
         
        کاش می شد
        ببینم این همه شادابی را
        و بنوشم
        نگاه گرم اهل آبادی را
         
        با تشکر
        دانیال فریادی
        با نظرات و نقد خویش راهگشا باشیم
         
         
         
        ل
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۲۱ خرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۴۸
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و جالب بود خندانک خندانک
        دانیال فریادی
        دانیال فریادی
        شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۳۷
        سلام




        ممنون از لطف شما


        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۰۵
        درود بسیار زیبا سرودید خندانک خندانک
        دانیال فریادی
        شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۳۸
        سلام







        ممنون از شما استاد بزرگوار



        پاینده باشید



        خندانک خندانک خندانک
        دانیال فریادی
        شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۵۵
        سلام به دوستان گرامی
        در شعر زار ها پنهان است اشاره من به لحظات ی که در زندگی هر کدوم از ما می گذر ولی من آدم ها بی هیچ دقت ودرکی از این لحظات از کنارشان می گذریم
        چه بسا زمانی بیاید که نه از آن چشمه نه از آن آبادی اثری باشد
        شاید برای خیلی اتفاق افتاده که آرزوی می کردی کاش زندگی به عقب برگردد و در آن لحظه به اون شخص یا ا حساس یا درخور یا دیدار جواب مثبت میدادید
        ولی افسون به قول فروغ
        زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
        انسان همیشه فکر می کنید فرصت جنران است ولی افسون زمان می گذرد
        زمان زنجیریست به پای احساسات
        پس تا وقت است عشق بورزید و در جوابش عشق دریافت کنید

        برگ ها زود تر از وقت مقرر به زمین می‌ریزند

        با تشکر
        دانیال فریادی
        خندانک خندانک خندانک

        حسین قائدی
        يکشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۱۰
        سلام
        درود خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        م سر به سر اگر سرم برود هرگز نمی گذارم سر به نا سر رود در سرم این شد شش سر جناب فرشید خان جنگی در کارنیست غول شش سر نام شعرم است از دفتر بانوی ازلی
        افسانه نجفی

        تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
        فرشید به گزین

        ت ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوندو سر برود هم برآن سریم این میشه سه تا سر محمدرضاجان یعنی حداکثر قدرت ما پس قبول که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
        محمدرضا آزادبخت

        ه شاه به میل خود هرگز سوار بر اسب نمی شود مگر ملکه خورشید آفتابش را کجتر کند ستیز با تو معنا ندارد وقتی خورشید خودستیز تر از همه تاج را بر سر گذاشت ااافرشید جان نمی دانستی من شاعر معنا ستیزم و گاهی معنا گریز اصلا مفهوم شعربرای من معنا نداردفقط زیبایی شعر برایم مهم است ای دشمن نازنینم غول شش اسر از دست تو عصبی ست
        فرشید به گزین

        دریافتمت که فر خورشید تویی فرشید کجا قبله امید کجا ااا چه مشاعره معناستیزی شده البت به جز قسمت شاهانه

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0