🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
قسمت پانزدهم :
یاد برف و جــاده های پر زِ گـِل
جاده روبی ، مردمانی ساده دل
هر سحر از دِه که میرفت گله ها
با علی تــات غـضنفـــر در چـــرا
بوی خاک و رفت و روب کوچه ها
توی خـرمن جنب و جوش بچه ها
گُول بازی، توپ و چوب و گُوشتی
زندگــــی در قـالبـــی از دوستــــی
قـاپ بازی و اَلَختـُـــر ، نق زدن
جشن آتـش بازی و قاشـق زدن
روزگاری که غـذا ترخینــه بود
در فضا بوی تنــور و هیمه بود
روغن گُل ، دوغ و مشکِ زیر تیر
شیرمیــش و مردمانی سیـرِسیر
یاد نیسـان و عزیـز مش حسین
چـای داغِ منقــــل ملاحسیـــــن
مینی بوسها ، ممــدِ مشتی نبی
مش غلامحسیـــنِ آجعفـــرقلی
مینــی بوسِ صفـــر کــاکــاسلی
مینـی بوسِ ناصر حاج صفقـلی
یاد جاجیم ، دار قالی ، چرخ دوک
در زمستان زیر کرسی مش ملوک
ماست در خیگ است و چایی روی تش
سنــگ بـرداســی به داس خــود بکّـــش
گلــه ها بسیــار و خرمــن پر زبـار
جفت گاو را بهر شخمی بسته دار
ریشــه های مهـلمک در لاک رفت
آن کویری مردمش در خاک رفت
مهلمک فریاد شیرانت کجاست ؟
مهلمک قبــر دلیـرانـت کجاست ؟
ای تمنـــدر یاد غـار ت زنده باد
مهلمک در سایه ات پاینده باد
کوه سفید ، اِشکفت و بادامت چه شد ؟
آن صــفـــــای کوهـســـارانـت چـه شد ؟
مهلمک برخیز و یک کاری بکن
ای تمنـدر ، آه و افغــانــی بکن
بسیار زیبا و خاطره انگیز بود