قسمت چهاردهم :
شیــر وَره ، میـکنیـد آیا هنـوز ؟
ای زنـان پـردل جـاجیــــم دوز
ای زنـــان رفتـــه ، برخیــزیــد باز
نیشِگــون ، در دستتـان گیرید باز
پُر کنیـد از آرد ، لانجیـــن خمیـــر
چونه گیرید و زنید ، نان بر تنیــر
بر سر لاســکو تپــاله می زنیـــد ؟
از گَـوَن ، باری به منزل می برید ؟
یک طناب از پِرچ می بافید هنوز ؟
گـاگـریوه می کنید آیا به ســوز ؟
ای زنـان ، آن دار قالی ها کجاســت ؟
شانه و کرکیت و قیچی ها به جاست
ای علـف چیـنــان خاک مهلمــک
کو دگر موسیر و شَنگ و بــلمک
پـس نمی روید ز خاکـت منـــده ای
دُم گوسال و پاغزغون و زیر کوهی
کوزه های پر زِ روغن ، پر زِ ماست
آن بزرگـانـی که رفتنـــد راه راست
مهلمک آن نوعروسانت کجاست ؟
چوپی مردان رقصـانت کجاست ؟
ای خلعت پوشان نگاه کن سایه نیست
چون دَ فضـه کودکـان را دایـه نیست
ای خوش آنروزی که مکتب خانه بود
مـدرســـه در پشـت باغ قـلـعـــــه بود
کودکــــان پرنشــاط مهــلمــک
میرزا اکبر چوب میزد با فلک
دره ی آ خیــرگـرد و صّفــــرعـلـی
خاک مورستون و مِلک میت قلی
قـلـعــه پاشید ، باغ گـردو شد فنــا
خشت و آجرها از آن ، مانده به جا
ای خوش آن وقتی که ده حمام داشت
صاحبــش محمــود دالــــو نـام داشــت
بنـگـــالـه ، ممــصادق و اسکنــدری
تـاجــــران بـی ریــای خـونســــاری
قـرمـعلی ، سِـــده ای دوره گـرد
راستی آخر بساطش را چه کرد
بسیار زیبا و شورانگیز بود
در وصف بانوان قدیم لرستان
نام همه آقایان را نوشتید
برای باوان به یک د فضه (خاله فضه)
قناعت نمودید
اگر جای شما بودم شجره نامه روستا را میکشیدم
و نام بانوان را کنار همسرانشان می نوشتم