قسمت نهم :
عید ممد رفت و از جان سیــر شد
چون که قنبر مُرد و قربان پیر شد
آعزیز آقا ، بزرگ و خوش سخــن
بوده ممــصالح از آن ایـــل کـهــن
هم علـی ، هم مشتی حاجی زنده یاد
هم صفــــــر از پشت تو دارد نـژاد
آ مصـــول احمـــدی از آرضــا
پَسگـله در اخـتیـارش سـالـها
حاج نعمت ، کَل محمد زیر خاک
روستـا خالی شد از مـردان پـاک
مشتی علی آفتـاب از بام رفت
اکبــر و اصغــر زتـو ناکـام رفت
روی قبـرستـان غبـار غـم گرفـت
مردگـان را خاک زیر و سر گرفت
شیخ نبول امشب که یادت میکنیم
ســوره حمـــدی نثــارت می کنیـــم
ممـــد از تو مانـده و مشتـی امیـــر
هم غلام در اصفهان خود کرده گیر
مش علی محمد که روحش شاد باد
اسمعیـــــل و ابـراهیــــمش یـاد بـاد
مش علــی کــرم کـه بـی آزار بـود
قربونی را مش غلوم غمخوار بود
این بزرگـان روزگـاری پیش ازیــن
خود بزرگی کرده اند در این زمین
از رضـایی خانه ای در روستـا
هم علی میرزا و حاجی میرزا
حسن و حسیــن ز حاجی میـــرزا
حجت است و قدرت و احمدرضا
از علی میـرزا که یادت ماندگار
روزعلــی و ابراهیــمت یادگـــار
میرزاحسینت که رفت از این جهان
قلب ما خالــی مبـاد از این مهـــــان
مردمی خوش سیرت و خوش گفتگو
یــادشـــان هــر روز می گـــردد ز نـــو
روشنی هم صفدر و مم صادق اند
هر چه گویـم من ز خوبی لایق اند
مش کریـمی بود و از سهراب نام
با صفـــورا زندگی بودش به کـام
غلامعــلی و زنش هاجــر کجاست
حاج ممـرضا ، غلامرضا به جاست
قسمت دهم :
کربلایــی ممــد ابــراهیـــــم بود
چار پسر از وی به شرح زیر بود
میرزاحسین بود و معمار و تقی
اسماعیل را عمر کوتاه بود بسی
حاج مهــــــدی نور بر قبـــر تو باد
مش نبی و مش رضا روح تو شاد
از یـــدالله جـدیــدی مانده جا
شکــرالله و نعمـتش در یــادها
عبدالله ایرج تو میدانی که کیست
عین الله و نورالله را خون یکیست
مهـلـمـــک آن منـزل شــوخـــان کجـاست
مشتی اسماعیل و مش سلطون کجاست
کـاعـلی آقا و هم میـــرزاعقیـــل
یاد پیر محمود و دستمال دخیل
هـرکسی در مهلمــک پـا می نهاد
مشتی احمد نامی بر او می نهاد
دست آن مردان شد از دنیا جدا
نام نیکـــو مانـده از آنـهـا به جـا
در محــــرم ها و در شــور حسیـــن
نوحه ها میخواند مش غلامحسین
از علی اصغر ، نجف و جعفرقلی
مردمی از قــوم و ایــل موگـویی
شاپورآبادی است مش عبدالعظیم
او زدارایــی نبــود هــرگــز سهیــم
یادگــار است از طـوایف همـدلی
روزعــلی موگویـی بر جـای ولـی
یادتان هست از حبیبی در دهات
ابراهیـــم و مش عزیــــز آبـــرات
احمـــدآقـا مومنی یادت بخیــر
نیستــی اما بـرم نامـت به مهـر
بخـــت احمـــــد در تمنـــدر گشتـــه شد
چون جلیل زخمی ، علی اش کشته شد
قسمت یازدهم :
از اداوی احمــــــــــد غفــــــــار بـــود
این جهان درپیش چشمش خوار بود
هم ولـــی و هم ابوالقـاسـم به جنــگ
کاسه عمـــــری که پر شد بی درنــــگ
مشتی محمـود مرد کشت و کار بود
کی دمــــی از رنــج دست بـردار بود
مش علـــی آقا که از غفــار بود
از اداوی بود و یک غمخوار بود
مش غلامرضـا که بوده پــور او
اصفهـان رفته و آنجا کرده خــو
نیمه شب گــرگــی بیامد روی بام
تا بگیـرد گـــوسفنــدی را به کـــام
زد تبــــر میرزاحسیــن بر گردنـش
جان برون کردی همان دم از تنش
یــاد تاگــونه که آمــد چون پدیـــد
با تبر حاجی سرش در خون کشید
آ محمـــد او که شاهمنصــور بود
اصغــر و اکبــر ، غلامش پــور بود
اکبـــر کاشـی خزان شد مثل بـرگ
می کشد او را تصادف سوی مرگ
مهلملک از نسـل خوبــان پاک شد
آه فریدون خان کجا در خاک شد
بی بی تاجــول روزگار اینگونه شد
شهـــریار خان با وطــن بیگانه شد
میت قلی خان قلعه ات ویرانه شد
قصه ی حاجــی بزرگ افســ انه شد
خواجـــــه شکرالله و آن نام بلند
ظل السلـطان را کشیدی در کمند
کل علی بیـــرق بچــرخانید و رفت
توپ او بگرفت و آن لشکر شکست
فرزان پور آمد ز ما سبقت گرفت
مش تقی با تویوتا سرعت گرفت
ناگـهان ماشیــن ز جاده شد برون
هیجده تن پشت ماشین سرنگون
کاعلی آقا که میگفت ای تقی
میرسی گر میــزدی یک ملقی
چل دوسالی چون گذشت از قرن ما
ملـک خـان تقـسیــــم کردند بیــن ما
کشت تریـاک رنگ سبز غوزه ها
کشت گندم ساق زرد خوشه ها
یاد خرمن جیر و جیر چونه ورگ
مردم ازنــــــــــا رفیــق روز تنـــگ
جالب و زیباست