سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 19 خرداد 1403
    2 ذو الحجة 1445
      Saturday 8 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۹ خرداد

        مسکن

        شعری از

        مهدی ترابی

        از دفتر اشعار کسی که شاعر نیست... نوع شعر ترکیبی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۱۹ شماره ثبت ۹۳۱۴۱
          بازدید : ۳۵۹   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهدی ترابی


        کاش درد نامردی مسکن داشت
        این درد از رو شونه بر میداشت
        کاش بی مرامی ها مسکن داشت
        یا تلخ کامی ها شکر میخواست
        از این بدی ها سخت بیزارم
        با بی مرامی ها خود آزارم
        ای کاش این غم ها تمومی داشت
        یا تلخی دنیا شکر می داشت
        این قهوه ی تلخی که دنیا بود
        شیر و شکر که دست اون بالاست
        هر روز از دیروزمون کم شد
        این قصه با غصه هماهنگ شد
        ای کاش این قرصای اعصابم
        سردرد های شب . پس از خوابم
        سیگار های ناشتا با غم
        ای کاش یک روزی تمومی داشت
        من گم شدم اما نمیدونم
        این گم شدن درمان این درداس
        شاید بشه روزی از اول شد
        دنیای من یک غول نامرده
        با این شبا تا صبح بیدارم
        زیر زبونم قرص میزارم
        این قهوه ی تلخ پر از تکرار
        سیگار و هی سیگار و هی سیگار
        شب صب شده اما نمی فهمی
        پا میشی و میگی چ بی رحمی
        به زندگی لعنت بده صد بار
        سیگار باز سیگار باز سیگار
        سیگارهای بهمن قرمز
        تو چای بی لیوان خود مردن
        اون بچه های شاد دیروزی
        تو جوب اب زندگی بردن
        از هر شب و روز بدون تو
        من این من خستم که بیزارم
        من یک پسر بچه پر از خنده
        با لب هایی صورتی بودم
        چشمای من براق و مشکی بود
        مشغول بازی با خودم بودم
        چی شد که من امروز درگیرم
        از زندگی و هر چه هست سیرم
        کی از من و قلبم خبر میداشت
        از چوب انگشتم تبر می ساخت
        ای کاش این روزا تموم میشد
        ای کاش نا مردی مسکن داشت
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹ ۰۹:۰۵
        درود بزرگوار
        گلایه آمیزی بسیار زیبا بود
        از مصیبت های جوانی
        نگران نباش
        بعد ها فراموش مینمایی خندانک خندانک
        مهدی ترابی
        مهدی ترابی
        جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹ ۱۵:۳۱
        تشکر استاد
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۴۳
        درود بر تو
        افرين احسنت خندانک
        مهدی ترابی
        مهدی ترابی
        جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹ ۱۵:۳۲
        قربان شما دوست عزیز و شاعر گرانقدر پاینده باشید
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۱۷
        با ارادت
        امیدوارم
        همواره در عالم شعر بتابید
        هزاران درودبر اشعار زیبایتان
        خندانک خندانک خندانک
        مهدی ترابی
        مهدی ترابی
        پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۳۶
        خیلی ممنونم استاد این مدت اشعار گذشته رو میگذارم بعدا که بفهمم دوستان کدام شعر رو بیشتر پسندیدن سبک مشابه و قویتری خواهم گفت
        ارسال پاسخ
        لیلا امریاس(پریسا)
        يکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹ ۰۱:۳۴
        درود برشما
        زیبا سرودید
        برقرار باشید
        خندانک
        آذر مهتدی
        دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۹ ۰۰:۰۲
        درود بر شما به جمع دوستان شعرناب خوش آمدید
        بسیار عالی
        کاش چنین مسکنی را در دارو خانه ها می فروختند. اما نگرد می دانم که پیدا نخواهی کرد.
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        م سر به سر اگر سرم برود هرگز نمی گذارم سر به نا سر رود در سرم این شد شش سر جناب فرشید خان جنگی در کارنیست غول شش سر نام شعرم است از دفتر بانوی ازلی
        افسانه نجفی

        تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
        فرشید به گزین

        ت ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوندو سر برود هم برآن سریم این میشه سه تا سر محمدرضاجان یعنی حداکثر قدرت ما پس قبول که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
        محمدرضا آزادبخت

        ه شاه به میل خود هرگز سوار بر اسب نمی شود مگر ملکه خورشید آفتابش را کجتر کند ستیز با تو معنا ندارد وقتی خورشید خودستیز تر از همه تاج را بر سر گذاشت ااافرشید جان نمی دانستی من شاعر معنا ستیزم و گاهی معنا گریز اصلا مفهوم شعربرای من معنا نداردفقط زیبایی شعر برایم مهم است ای دشمن نازنینم غول شش اسر از دست تو عصبی ست
        فرشید به گزین

        دریافتمت که فر خورشید تویی فرشید کجا قبله امید کجا ااا چه مشاعره معناستیزی شده البت به جز قسمت شاهانه

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0