به سراغ من اگر می آیید ...
نرم و آهسته چرا ....
بانگ زنید .....
نه که آهسته و آرام ...
همه فریاد کشید ...
بزنید بر دف و بر چنگ و رباب ....
کوس رسوایی ما را همگی جار زنید
دم به دم شرح دهید حال خوش مستی ما
شرح دیوانگی ما ...
همه جا خط به خط آواز کنید ...
تا بدانند همگان..
گر چه در کیسه همیانی ما از زر و سیم نیست نشان ....
گر چه ما را نبود بخت بلند
یا اگر نیست مرا نام و نشان
ولی هرگز نکنم من گله از چرخ کبود ....
چونکه بخشید مرا مادر گیتی
دلی دریایی و یک طبع لطیف ....
دل دریایی ما هست سرا پرده دوست
در دلم ساخته ام خانه او ...
خانه نه باغ گلی است ...
پر گلهای معطر .....پر گلهای لطیف ...
پر از شاخه گل نسترن و زنبق و سوسن .....
پر از یاس کبود .....
خانه باغ دل من .....
یادگاریست همه از یاد پراحساس ز دوست ...
هرکه آمد ز رفاقت بنشاند شاخ گلی .....
گل به گل رنگ به رنگ برگ به برگ ....
چهار فصل دل من گشته بهار ..
خانه باغ دل من گشته سراپرده دوست ...
ساختیم خانه دوست در دل خود
تا کسی باز چو سهراب بپرسد از ما ... ...
خانه دوست کجاست ...؟
ما بگوییم که دگر ساخته ایم خانه دوست در
دل خویش...
خانه باغ دل من تا به ابد گشته سرا پرده دوست ....
یاد او در دل ما
همچو یک گنج گران گشته نهان ....
#سعیدعرفانی
بسیار زیبا
درود برشما