سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 24 خرداد 1403
    7 ذو الحجة 1445
    • شهادت حضرت امام محمد باقر عليه السلام، 114 هـ ق
    Thursday 13 Jun 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      پنجشنبه ۲۴ خرداد

      خانه دلتنگی ها

      شعری از

      غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف

      از دفتر از دل بر آمده نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۷ ۱۱:۱۷ شماره ثبت ۶۶۲۲۵
        بازدید : ۴۳۱   |    نظرات : ۶

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف
      آخرین اشعار ناب غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف

      (خانه دلتنگی ها)
      دل که بگرفت و بشد تنگ،
       چه باید بکنیم؟!، به کجا باید رفت؟
      آن کدامین جای است،
      که توانیم در آن آسودن؟!
      به در و دشت زدن، ثمری خواهد داد؟!؛
       یا به باغ و گلزار؟!؛ یا به کوه و صخره؟!
       یا به یک جای پر از تنهایی؛
      دور از همهمه دیگرها؟!
      دل که شد تنگ، کجا باید رفت؟!؛
      دل که بگرفت، کجا باید شد؟!
      پیرفرزانه ای از مردم دل؛
      پرسش سینه من را دریافت!
      گفت تا بنشینم، به کنارش دمکی!؛
      سر نمودم در گوش؛
      با صدایی پر از نرمی و لطف؛
      پاسخی زیبا گفت:
      دل که بگرفت، برو خانه دوست،
      سر گذارش بر دوش،
      زار زن هر چه دلت می خواهد!؛
      رازها با او گو؛ بغض هایت بشکن!
      دیدم این حرف نکوست!؛
      خانه دوست، عجب جای خوشی ست!؛
      دل که شد تنگ، برو خانه دوست!؛
      دل که بگرفت، برو خانه او!
      شانه اش جایگه گریه ماست!؛
      سخنش راه گشاست!؛
      بوسه اش مرهم زخم دل ما!
      مهر او چاره دلتنگی ماست!؛ 
      خانه دوست پر از مهر و صفاست!
      خوش به حال من اگر،
      دوستانی دارم؛ همه بی غش و ریاء؛
      بهتر از فصل بهار؛ بهتر از غنچه گل؛
      دوستانی که مرا در یادند!؛
      یادشان در دل من؛ یاد من در دلشان!
      صاف چون صافی آب، سبز مانند چمن!؛
      و تو یک از آن ها:
      صافى آب مرا ياد تو می اندازد!؛
      روشنی نیز که در چهره شید است هویدا ای دوست!
      غلامحسین خورشیدی(عارف)
      97/4/2
      ۵
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      سه شنبه ۱۲ تير ۱۳۹۷ ۰۸:۳۴
      خندانک خندانک
      درودبرشما خندانک
      زیبا بود خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      عباسعلی استکی(چشمه)
      سه شنبه ۱۲ تير ۱۳۹۷ ۱۸:۲۲
      درود بزرگوار
      نیمایی بسیار زیبا و خوش آهنگ بود خندانک خندانک خندانک
      اختر مراد
      سه شنبه ۱۲ تير ۱۳۹۷ ۰۵:۲۱
      درود بر شما
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف
      چهارشنبه ۱۳ تير ۱۳۹۷ ۰۸:۱۸
      سلام.با تشکر از همه دوستانی که بنده را مورد لطف قرار داده اند متاسفانه نابازخوانی شعر "خانه دلتنگی ها" هنگام ارسال موجب لرخی مشکلات تایپی شده است که ضمن عذر خواهی متن را اصلاح شده بازفرست می نمایم:
      دل که بگرفت و بشد تنگ،
      چه باید بکنیم؟!، به کجا باید رفت؟
      آن کدامین جای است،
      که توانیم در آن آسودن؟!
      به در و دشت زدن، ثمری خواهد داد؟!؛
      یا به باغ و گلزار؟!؛ یا به کوه و صخره؟!
      یا به یک جای پر از تنهایی؛
      دور از همهمه دیگرها؟!
      دل که شد تنگ، کجا باید رفت؟!؛
      دل که بگرفت، کجا باید شد؟!
      پیرفرزانه ای از مردم دل؛
      پرسش سینه من را دریافت!
      گفت تا بنشینم، به کنارش دمکی!؛
      سر نمودم در گوش؛
      با صدایی پر از نرمی و لطف؛
      پاسخی زیبا گفت:
      دل که بگرفت، برو خانه دوست،
      سر گذارش بر دوش،
      زار زن هر چه دلت می خواهد!؛
      رازها با او گو؛ بغض هایت بشکن!
      دیدم این حرف نکوست!؛
      خانه دوست، عجب جای خوشی ست!؛
      دل که شد تنگ، برو خانه دوست!؛
      دل که بگرفت، برو خانه او!
      شانه اش جایگه گریه ماست!؛
      سخنش راه گشاست!؛
      بوسه اش مرهم زخم دل ما!
      مهر او چاره دلتنگی ماست!؛
      خانه دوست پر از مهر و صفاست!
      خوش به حال من اگر،
      دوستانی دارم؛ همه بی غش و ریاء؛
      بهتر از فصل بهار؛ بهتر از غنچه گل؛
      دوستانی که مرا در یادند!؛
      یادشان در دل من؛ یاد من در دلشان!
      صاف چون صافی آب، سبز مانند چمن!؛
      و تو یک از آن ها:
      صافى آب مرا ياد تو می اندازد!؛
      روشنی نیز که در چهره شید است هویدا ای دوست!
      غلامحسین خورشیدی(عارف)
      محمدصادق حارس یوسفزی
      جمعه ۱۵ تير ۱۳۹۷ ۲۲:۰۳
      درود بر شما
      خیلی عالی
      مریم عرفانیان(مریم عرفان)
      شنبه ۱۶ تير ۱۳۹۷ ۲۰:۰۵
      بسیار عالی
      درود برشما
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0