سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 19 خرداد 1403
    2 ذو الحجة 1445
      Saturday 8 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۹ خرداد

        اوهام ...

        شعری از

        مهران اسدپور

        از دفتر غزل ... نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۹:۱۲ شماره ثبت ۶۴۷۲۳
          بازدید : ۷۹۷   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        « به نام خدا »
         
        سایه ای آمد شبی از راهِ دور 
        خسته اما ساکت و رام و صبور
         
        اهل غربت بود و با من آشنا
        از دیاری بی نشان و بی عبور
         
        مست بود اما نه از جام شراب
        نَشئه بود اما نه از وافور و فور
         
        همنشینم شد در آن شامِ سیاه
        چون غباری مانده از اهلِ قبور
         
        روی دیوار اتاقم نقش بست
        شد شبیهِ نقشِ رویِ سنگِ گور
         
        سایه ام با او یکی شد ، ناگهان 
        شعله ور شد همچو آتش در تنور
         
        گفت ؛ ای انسانِ خام اندیشِ پَست
        ای ؛ سرا پا نخوت و کبر و غرور 
         
        غرق در امیال پوچِ خود شدی
        روز و شب در حالِ عیشی و سرور
         
        دل به این دنیای فانی بسته ای
        بی خبر از عالمِ ؛ « بالا و نور » !
         
        با نقابِ « دین » ؛ خیانت میکنی
        صد هزاران بار در حدِ ؛ وفور
         
        از حقیقت های هستی غافلی‌
        چون که مشغولی تو با دیگر امور
         
        با خودم گفتم ؛ که این درویش کیست ؟!
        از کجا آورده این ؛ « احوال و شور » ؟!
         
        شاید ؛ « اوهام » است ، یا خوابی عمیق ؟!
        یا که ؛ « وجدان » است ، در حالِ ظهور ؟!
         
        رفتم آن شب ، با خودم ؛ « خیام » وار ...
        تا ؛ « توَهُّم » ، در کتابِ ؛ « بوفِ کور » !!!
         
        « مهران اسدپور »
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۹:۳۲
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و شورانگیز بود خندانک
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۲:۳۵
        درودها حضرت استکی ارجمند...
        خندانک خندانک خندانک
        سپاس از مهر بی دریغتان...
        ارسال پاسخ
        حمیدنوری(احمد)
        پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۴:۵۴
        درود استاد اسد پور خندانک خندانک
        بسیار زیبا بود دست مریزاد خندانک خندانک
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۲:۳۸
        درودها جناب نوری گرانمهر...
        خندانک خندانک خندانک
        سپاس از فیض حضورتان ...
        پاینده و سراینده باشید گرامی...
        ارسال پاسخ
        صحبت  پارکی ( صُبی )
        پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۱:۵۰

        استاد شعر و اندیشه
        به به
        اثری ناب و به غایت زیبا از جمیع جهات...
        شعری حکیمانه با قلمی شیوا و زبانی فاخر که با اشراف بر حجم وسیعی از واژگان و تسلط بر اوزان عروضی با نگاهی عارفانه به خلق اثری ماندنی دست یازیده...
        متشکرم
        کسب فیض شد
        سلام
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۲:۳۷
        درودها حضرت پارکی گرانقدر...
        خندانک خندانک خندانک
        سپاس از بنده نوازی و الطاف بیکران حضرتعالی...
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۲:۲۷
        سلام جناب اسدپور عزیز و خوش نگار
        من هم امشب دارم بوف کور گوش میکنم.
        الان هاست که پیرمرد خنزر پنزری برسد خدمتمان.
        شعر زیبایی بود
        متفکرانه
        منتقدانه
        پرحرف
        ممنونم خندانک
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۲:۴۳
        درودها جناب رمضانی عزیز و دوستداشتنی...
        خندانک خندانک خندانک
        سپاس بیکران از اظهار لطف مداوم و حضور ارزشمند شما دوست خوش قریحه و فهیم...
        پیوسته بهترینها را برایتان آرزومندم ...
        ارسال پاسخ
        حدیث ابراهیمی (سوگند)
        جمعه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۹:۵۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۲:۴۴
        درود و سپاس... خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا دریا
        جمعه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۶:۳۱
        20
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۲:۴۵
        درود و سپاس گرامی خندانک
        ارسال پاسخ
        سینا دژآگه
        يکشنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۰:۱۲
        رفتم آن شب ، با خودم ؛ « خیام » وار ...
        تا ؛ « توَهُّم » ، در کتابِ ؛ « بوفِ کور » !!!
        سلام و عرض ارادت محضر جناب اسدپور عزیز خندانک شاعری زبردست،مردی نیک و دوستی عالیقدر خندانک
        مانند همیشه لذت بردم از آفرینش زیبایتان
        تا همیشه در اعتلا
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۳:۰۱
        درودها جناب دژآگه بزرگوار...
        خندانک خندانک خندانک
        از بنده نوازی و مهر مدامتان بی نهایت سپاسگزارم...
        و اما خصایصی که به حقیر نسبت دادید مواردی بود که دوچندان و به شایستگی در وجود عزیز حضرتعالی موج میزند...
        و این در مراودات و مصاحبات شما با افراد به نیکی هویداست دوست مهربان...
        پیوسته درخشان و دُر افشان باشید گرامی.
        ارسال پاسخ
         موسی عباسی مقدم
        سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۵:۳۷
        سلام اسد پور عزیز بسیار خوب وزیبا سروده اید خندانک خندانک خندانک
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۳:۰۵
        درودها جناب عباسی مقدم ارجمند...
        خندانک خندانک خندانک
        سپاس از همراهی و بذل توجه حضرتعالی...
        خندانک خندانک خندانک
        موفق و ماجور باشید.
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        م سر به سر اگر سرم برود هرگز نمی گذارم سر به نا سر رود در سرم این شد شش سر جناب فرشید خان جنگی در کارنیست غول شش سر نام شعرم است از دفتر بانوی ازلی
        افسانه نجفی

        تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
        فرشید به گزین

        ت ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوندو سر برود هم برآن سریم این میشه سه تا سر محمدرضاجان یعنی حداکثر قدرت ما پس قبول که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
        محمدرضا آزادبخت

        ه شاه به میل خود هرگز سوار بر اسب نمی شود مگر ملکه خورشید آفتابش را کجتر کند ستیز با تو معنا ندارد وقتی خورشید خودستیز تر از همه تاج را بر سر گذاشت ااافرشید جان نمی دانستی من شاعر معنا ستیزم و گاهی معنا گریز اصلا مفهوم شعربرای من معنا نداردفقط زیبایی شعر برایم مهم است ای دشمن نازنینم غول شش اسر از دست تو عصبی ست
        فرشید به گزین

        دریافتمت که فر خورشید تویی فرشید کجا قبله امید کجا ااا چه مشاعره معناستیزی شده البت به جز قسمت شاهانه

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0