سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 14 ارديبهشت 1403
    25 شوال 1445
    • شهادت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام، 148 هـ ق
    Friday 3 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      جمعه ۱۴ ارديبهشت

      عطش

      شعری از

      پگاه بنوان

      از دفتر عبور نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۰:۵۸ شماره ثبت ۴۷۵۹۳
        بازدید : ۷۴۵   |    نظرات : ۳۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر پگاه بنوان

      دود ميشود
      مغزی که بی رمق
      سو سو ميزند
      در جمجمه ام
      عاشقى
      جرمى است
      یکبار بیش
      دستاويز تقدير
      .
      .
      خواهم نشست
      بر كرسى سكون مالامال
      خواهم انديشيدن
      به تو
      كه نخواهمت داشت
      و هيچ زمان
      شعله هاى فريادى نخواهد پيچيد
      - درحنجره سوراخم -
      :
      " اين مال من است
      سهم عشق را
      اى دختركان پشت حصار ترديد
      طلب نكنيدش
      كه تا ابد
      در آغوش من
      به اسارتى شيرين
      تجربه خواهد كرد
      عشق را"

      محكومم
      به نابودى
      روى صندلى ميخ شده اى
      و تا ابد
      نفرینگرم
      به جستجو
      از لای ب لای ورقهای کتاب
      تقدیر را
      خفه ميكني
      بغضم را
      به مهربانی
      در خنده هایت
      من اين را دوست دارم
      هرچه ميخواهند
      به اکراه
      بيانديشند


      P. Benvan
      ۶
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۴۷
      دود ميشود

      مغزی که بی رمق

      سو سو ميزند

      در جمجمه ام

      عاشقى

      جرمى است

      یکبار بیش

      دستاويز تقدير

      .
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      درود بانوی عزیزم خندانک
      زیبا قلم می زنید خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      عباسعلی استکی(چشمه)
      سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۴۹
      درود بانو
      غمگین و زیباست خندانک خندانک خندانک
      علی غلامی
      دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۳۲
      با سلام و ادای احترام سرکار خانوم
      پگاه بنوان....شاعری که باید شناخت.......**(1)
      خواهر فرهیخته و گرامی از اینکه با اندیشه های شما آشنا شده ام خوشحال و می آموزم تا بدانم در این سرزمین هنوز دختر آفتاب پشت به دریای دل اگر بخواهد با لبخندی ،اگر چه هنوز می بیند و حتی بسیار بهتر...اما جز عینک سیاهش هر چه بزند چشم هایش سرخ خواهد شد و حق با اوست......
      تا اینجا....من به فردیت شما فقط می نگرم و جنسیت را بی معنا می دانم که قصد خدای ناکرده حتی مزاحی کوچک هم نیست اگرچه زبان تا آسودگی با احترام به جنسیت و اینکه شما بهرحال مهر و بوی افتخار خانواده ای هستید و لاجرم احترام بر من واجب .....اما شما هم به نوعی دیگر....یک کلمه...بحث را در حد توان می گوییم با روش علمی نه با استفاده از حتما علم......تجربه پدر علم است!
      (1)**عنوان مطلبی با تیک سبز بود که منصرف شدم ...چون هنوز آوا...ننگارد...آوانگارد....! من توتم و تابوی را به همین روش فوق می نویسم و اما پاسخ شعر قبل تان را فعلا اجازه بدهید....چشم انجام می دهم اگر خدا بخواهد و اینکه شعرهای شما فارغ از مکتب ژنتیکی ما ایرانیان یعنی قیاس(مکتب هنری و ادبی ایران در دنیا به قیاس معروف است یعنی اینکه ما همه شیفته دنیای شیدایی خویش و هر کدام کم و بیش عاشق...)البته نه کامل بلکه یه کوچلو موفق گشته اید و این کم چیزی هم نیست...مثل بی ادعایی که هیچ ادعایی نیست ولی خودش هم کم ادعایی نیست!....وقت کم و سریع نوشتم و حتما بد ...اما اگر به عنوان پاسخ به شخص دیگری از طرف من بخوانید نه خودتان و امیدوارم مطلب را خوب گفته باشم و نفهمیدید ضعف گوینده است نه ......
      خندانک خندانک خندانک
      امیر جلالی( ا م دی )
      دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۴۲
      خفه ميكني
      بغضم را
      به مهربانی
      اتفاق در آغوش عاشق به گونه ای رخ می دهد که شاعر مدعی است با اینکه بغضی دارد و این بغض نهفته و متراکم شده است. و تنها زندانبان این بغض...مهربانی معشوق است و عاشق هم به آن راضی است.
      و البته برای من خیلی زیبا بود که دهن کجی می کند عاشق به دیگر دخترکان که قید عشقش را بزنند زیرا تا ابد زندانی آغوش اوست...
      در آغوش من
      به اسارتى شيرين
      تجربه خواهد كرد
      عشق را\"
      همه اینها را یکطرف ترازو می گذارم و طرف دیگر این چند حرف را...
      خواهم انديشيدن
      به تو
      كه نخواهمت داشت
      و هيچ زمان
      شعله هاى فريادى نخواهد پيچيد
      اینجاست که دلیل بغض شاعر نمایان می شود ولی دلیل و توجیه زندانی کردن معشوق هم آیا همین است...؟
      خانم پگاه، مرثیه بود یا قصه... حدیث عشقی کهنه بود یا وحشت و ترسی از اتفاق افتاده و نیافتاده...؟
      در مجموع بسیار زیبا بود و خیال انگیز و رویا پرور...هم . درود بر شما خندانک


      امید مرادی
      دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۲۲:۲۹
      سلام بر شما بانو بنوان زيبا و با احساس بود ممنونم خندانک
      تقديم شما بداهه اي...
      به تكرار ديروزم راهي نمانده
      كلماتم خاموش اند
      جاي خالي حرف را پر كن با تكرار روشن ات
      اي تكراري ترين راه
      محكوم به تكرار قلبم...
      باقر رمزی ( باصر )
      سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۳۰
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      سلام و درود خواهر خوب مهربان و بزرگوارم
      به مهمانی شما آمدن برایم افتخار شد
      بسیار عمیق و سرشار از لطافت
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      سمانه هروی
      سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۰۴
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۵۷
      درود برشما. خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      لیلا باباخانی (سما الغزل )
      سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۱۰
      سلام ودرود
      شعرتان را بسیار دوست داشتم و بار ها خواندم
      چه سرنوشت غم انگیزی
      صفیه پاپی
      سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۲۶
      .. ..... خندانک خندانک خندانک ...........
      درود بانو پگاه عزیز خندانک
      خیلی زیبااااااا بود بخصوص بند ای دخترکان پشت حصار تردید.... خندانک
      سپاااس بابت انتشار آن خندانک خندانک
      ............. خندانک خندانک خندانک ............
      تقدیم به اهالی خوب شعرناب:

      روزي دروغ به حقيقت گفت : مــــيل داري باهم به دريـــا برويم و شنـــا کنيم ، حقيقــت ساده لــوح پذيرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتي به ساحل رسيدند حقيقت لباسهايش را در آورد . دروغ حيلــــه گـــر لباسهاي او راپوشيد و رفت . از آن روز هميشه حقيقت عــــريان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقيقت با ظاهري آراسته نمايان مي شود...
      حسين زرتاب
      سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ۲۰:۳۰
      سلام

      زیبا بود بزرگوار

      امید همیشه شاعر بمانید

      خندانک خندانک خندانک خندانک
      همایون فتاح(رند)
      سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ۲۳:۱۹
      از شعروشعورت همه در وجد منم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      حسام الدین مهرابی
      چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۵۷
      درود خواهر گرامی
      ظریف و پر معنا سرودید
      احسنت بر شما...
      حسين زرتاب
      پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۱۷
      عاشقی
      جرمی است
      یکبار بیش

      در آغوش من
      به اسارتی شیرین

      خفه می کنی
      بغضم را
      به مهربانی

      هر چه می خواهند
      به اکراه
      بیاندیشند
      چه ترکیبات زیبایی
      لذت برم از این چینش واژگان
      شعر اگر همین بود مرا کفایت می کرد

      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0