سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 19 خرداد 1403
    2 ذو الحجة 1445
      Saturday 8 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۹ خرداد

        عشق یکجانبه

        شعری از

        جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)

        از دفتر عشق نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۵۸ شماره ثبت ۴۵۲۹۹
          بازدید : ۶۰۳   |    نظرات : ۲۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
        آخرین اشعار ناب جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)

        هر چه سویش میروم گردم از او بس دورتر

        هر چه میگردم بدنبالش شود مستورتر

        میرسد تا آستانش رد پاهای رقیب

        میکند حال مرا سوگند او ناجورتر

        دیده ی بیمار را دیدار یار درمان کند

        چشم ما هر روز میگردد بدینسان کورتر

        تیغ جلاد است آن چیز در نیام کام او

        میکند زخم دلم را زخم آن ناسورتر

        ساقیا هر می نباشد کارگر بر درد ما

        مزه هر چه تلخ تر ، انگور آن انگورتر

        مانده ام مابین گور و این جهان بیکران

        گر به بالینم نباشد او ، کدامین گورتر

        سینه ام آکنده از شعر است، بشکافند گر

        میشوم از هر چه فرهاد بارها مشهورتر

        خم نمیگردد خدایا ، در نماز ار یار من

        تو ببخش این بنده ات هست از خودت مغرورتر
         
        فریاد تا همیشه
         
         
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۴۷
        درود گرامی خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۲۲
        خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۲۶
        خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۵۶
        مزه هر چه تلخ تر ، انگور آن انگورتر
        ..........
        سلام
        زیبا بود و ممنون از ارسل این زیبایی
        بسیار دلنشین
        نیره ناصری نسب
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۰۱
        درود بر شما
        بسیار عالی
        خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۴۷
        ............... خندانک خندانک خندانک ........................
        هر چه سویش میروم گردم از او بس دورتر
        هر چه میگردم بدنبالش شود مستورتر
        خندانک
        میرسد تا آستانش رد پاهای رقیب
        میکند حال مرا سوگند او ناجورتر
        خندانک
        بسیااار زیبااااا خندانک خندانک خندانک
        ................ خندانک خندانک خندانک ......................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
        کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای این که حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد.
        اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

        این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!
        سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

        تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید؟ اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد:
        ۱ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.
        ۲ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.
        ۳ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیافتد.
        دخترک باهوش دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
        در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است… و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. نتیجه ای که ۱۰۰ درصد به نفع آنها بود.
        یادمان باشد:
        ۱ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.
        ۲ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.
        ۳ـ زندگی می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد. خندانک
        مجنون ملایری
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۶:۴۱
        با سلام عالی موفق باشی
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۶:۴۹
        درود برشما بزر گوار

        خندانک خندانک خندانک
        رودونا کیارنگ  (فاطمه توکلی)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۴۵
        سلام و درود جناب سلطانیا استاد بزرگوارم خندانک
        ساقیا هر می نباشد کارگر بر درد ما
        مزه هر چه تلخ تر ، انگور آن انگورتر
        مانده ام مابین گور و این جهان بیکران
        گر به بالینم نباشد او ، کدامین گورتر
        خندانک خندانک خندانک
        ترنم دل انگیز واژگان تان در خنیای آسمانی شعر چون هیاهوی فرشتگان در پرنیان ابرها شورانگیز است خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما بسیار زیبا بر دلم نشست خندانک خندانک خندانک
        ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’
        ما موجودات خاكي نيستيم كه به بهشت مي رويم. ما موجودات بهشتي هستيم كه از خاك سر بر آورده ايم. الهی قمشه ای
        ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’
        همیشه باشید و بسرایید
        خندانک خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۴۷
        درودها
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        حجت سلطانیان سلطان
        يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ ۲۰:۲۱
        تشکری با ادب و احترام
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        م سر به سر اگر سرم برود هرگز نمی گذارم سر به نا سر رود در سرم این شد شش سر جناب فرشید خان جنگی در کارنیست غول شش سر نام شعرم است از دفتر بانوی ازلی
        افسانه نجفی

        تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
        فرشید به گزین

        ت ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوندو سر برود هم برآن سریم این میشه سه تا سر محمدرضاجان یعنی حداکثر قدرت ما پس قبول که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
        محمدرضا آزادبخت

        ه شاه به میل خود هرگز سوار بر اسب نمی شود مگر ملکه خورشید آفتابش را کجتر کند ستیز با تو معنا ندارد وقتی خورشید خودستیز تر از همه تاج را بر سر گذاشت ااافرشید جان نمی دانستی من شاعر معنا ستیزم و گاهی معنا گریز اصلا مفهوم شعربرای من معنا نداردفقط زیبایی شعر برایم مهم است ای دشمن نازنینم غول شش اسر از دست تو عصبی ست
        فرشید به گزین

        دریافتمت که فر خورشید تویی فرشید کجا قبله امید کجا ااا چه مشاعره معناستیزی شده البت به جز قسمت شاهانه

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0