نوش جانت - خیالاتی شده

استادم ما چکار کنیم همه عالم بدونند ما مخلص شما و اخلاق و مرامتان هستیم
سرورم استاد لقمانی بزرگوار با طنز بی طنز اشعارتان دوست داشتیند و خواندنی و یک دنیا حکمت

درود استادبزرگوارم
بسیارزیبا بود

درود بزرگوار
بسیار جالب و زیباست

درود بر استاد خوبم
بسیار عالی بود
لذت بردم

دلشادباشید استادزیبانگارم....درودبرشما واندیشه های زیبایتان

نرم نرمك ميرسد اينك بهار خوش به حال روزگار


سلام استاد

درود بر استاد گرانقدر و گرامی

عالی بود و می ستایم قلمتان را

پاینده باشید بزرگوار

سلام بر استاد گرانمهر
زیبا بود . دلتان بی غم باد .

انشالا که عایدمان می گردد ...
نگردد حداقل از عایدی هامان نمی کاهد!

بسیار زیبا
لذت بردم
برقرار باشید استاد

درود استاد
زیبا بود لذت بردم

درود جناب لقمانی گرامی
طنز زیبایی سروده اید
احسنت

پشیزی عایدش هرگزنمیگردد!!

آری این چنین است برادر !!!!!

درود بر شما دوست بزرگوارم ...

.................. ..........................
هزارااان درود استاد لقمانیان گرامی
هردو اثر زیبااااا بودند
دست مریزاااد
.................. ..........................
هدیه به اهالی خوب شعر ناب

درویشی تهی‌‌دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره‌های تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت: «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»

سلام و درود برشما شاعر عزیز
استفاده کردم از خواندن شعرتان
دستتان درد نکنه شاعر گرامی

سلام استاد گرانقدرم بسیار زیبا سرودید جناب لقمانی بزرگوار زنده باشید

احسنت استاد گرامی
بسیار بسیار زیبا و دلنشین سرودید‌..

سلام جناب سروستانی گرامی
درود بر شما
بسیار زیبا سرودید

درودی دگر باره بر شما...
دست مریزاد


بیتی از آخرین سروده ام :

یک شب دوباره خشم خود را جار خواهم زد !

در ناف « تهرانسر » خودم را دار خواهم زد !

درود بر استاد وارسته ام لقمانی بزرگ.

سلام بسیار زیبا و مانا
هر دو اثر

خیلی دوس داشتم ممنونم بزرگوار

درود بر استاد گرانقدر
خیلی عالی و لذت بردم ولی اعتقاد دارم ازین جام و برجامش خیلی چزها عایدمان میشود

ای دل دیوانه خل گشتی وجزجز میکنی
مثل زنبورک شدی همیشه وز وزمیکنی

غصه ی عالم خریدی شوق آزادی چه شد؟
روزوشب کنجی خزیده درخودت کزمیکنی

درود و عرض ادب استاد لقمانی عزیز
غزلی پرمحتوا و دلنشین از دفتر ذوق سرشارتان خواندم