سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 18 ارديبهشت 1403
    29 شوال 1445
      Tuesday 7 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۱۸ ارديبهشت

        مي شکنم

        شعری از

        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)

        از دفتر سه نقطه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۴ ۲۲:۲۰ شماره ثبت ۴۴۲۱۵
          بازدید : ۴۶۷   |    نظرات : ۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        آخرین اشعار ناب سيده فاطمه سيدپور (سپيده)

        پشت پنجره ي خانه
        انتظار ،انتظار را مي کشيد
        پاک مي کرد زخم قلب شکسته ام
        باز از نو مي کشيد!
        گلداني که سالها ،
        نرگس اش جوانه ميزد با صبوري ام
        امروز برگهايش خشکيد
        شيشه خيس از باران
        نمي دانم ،شايد
        خيس از اشکهايم بود
        آنقدر دلگيرم از نبودنت
        که زبان در ابهام اين فاصله
        بي هوا نفس مي کشد
        شعر مي سرايم يا گله
        نمي دانم!
        مي خواهم بشکنم
        تمام شيشه هايي
        که يک انسان
        پشت آن نگاه انتظار
        هر روز در بحبوحه ي آرزوهايش باخود مي جنگد!
        امروز خواهم شکست
        تمام پنجره هايي
        که چشم هاي مهرباني را
        خسته کرد
        امروز خواهم شکست...
        آري امروز...
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۱۲
        نقدر دلگيرم از نبودنت

        که زبان در ابهام اين فاصله

        بي هوا نفس مي کشد

        شعر مي سرايم يا گله

        نمي دانم!

        مي خواهم بشکنم

        تمام شيشه هايي

        که يک انسان

        پشت آن نگاه انتظار

        هر روز در بحبوحه ي آرزوهايش باخود مي جنگد!

        امروز خواهم شکست

        تمام پنجره هايي

        که چشم هاي مهرباني را

        خسته کرد
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بانوی عزیزم
        بسیارزیبا بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۴۴
        درود بانو
        بسیار جالب و زیباست
        امروز خواهم شکست

        تمام پنجره هايي

        که چشم هاي مهرباني را

        خسته کرد خندانک خندانک خندانک
        ایمان نوش آذری
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۲۲:۵۰
        شيشه خيس از باران

        نمي دانم ،شايد

        خيس از اشکهايم بود

        درود
        خیلی ساده شد اینجا. بی شاعرانگی این را ببین
        هوا بارانیست
        قطره ها تصویر انتظارت را تار می کنند....
        تا تو
        می آیی
        مثل هر روز
        خشک خشک
        باز هم بیرون باران نمی آمد

        خواننده خودش باید کشف کند باران فقط در چشم های منتظر است.
        مانا باش خندانک
        حسين زرتاب
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۰۲
        امروز خواهم شکست

        سلام و سپاس دوست ارجمند

        قلمتان همواره رقصان فضای آزادی
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۱۶
        دروغ تنها واقعيت باور كردني ام بود عادت كردم ...راست بي راست

        سلام قشنگ سرودي افرين
        وحید کاظمی
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۲۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما
        بسیار زیبا و خواندنی
        صفیه پاپی
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۲۰
        ................... خندانک خندانک خندانک .......................
        درود سیده ی فاطمه ی عزیز خندانک خندانک
        دلتنگت بودم نازنین...
        سپیدت مثل همیشه زیباااا بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        سپاس بابت انتشار آن خندانک خندانک
        ..................... خندانک خندانک خندانک .........................

        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: «بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟»
        همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد. بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت: «آری من مسلمانم.»
        جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا. پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند. جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که می‌خواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد. پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.
        جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید: «آیا مسلمان دیگری در بین شما هست؟»
        افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را به قتل رسانده نگاهشان را به پیش‌نماز مسجد دوختند. پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت: «چرا نگاه می‌کنید؟ به خدا قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمی‌شود!»
        آرمین اسدزاد (الف)
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۵۲
        خندانک خندانک خندانک
        مسعود احمدی
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۵۶
        درودی دگر باره بر شما...
        دست مریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک


        بیتی از آخرین سروده ام :

        یک شب دوباره خشم خود را جار خواهم زد !

        در ناف « تهرانسر » خودم را دار خواهم زد !
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0