جمعه ۱۱ آبان
|
آخرین اشعار ناب رامینا رافعی
|
نیایش
آفریده های ما ،لرزانند
مُحقّرند
.... و درد آورند و کاستی دارند
بر لبه ی پرتگاه هستیم، ما
هولناک هستیم ، ما
....... نظری و مددی
می دانم، تاریکی ها را نخواهی گذاشت
دانا، ......
معبدی ، سلیمان برایت ساخت
معبدی هم تو ..... درونِ من
کدام یک .....
درونِ کدام ؟
درونِ کدام عبادتگاه ، فریاد کنم تو را ؟
شرمنده ام
من ، .... من تاریکیها را گشوده ام
دانا ، تا این مخروبه را تزئین کنم ......
فرصتی ده
به منزلگاه ، دعوتت خواهم کرد
دانا
نمِ بی نیازی هایِ تهِ سفره ام ، نا گرفته
بی راه نیست که گودال ظلمت را در مسیر ارابه ی تاریکی انداختی
شاید برای تغییر ؟
ای محبتِ سبز
زین پس تمامیت سلام مرا پذیرا باش
گرچه آلوده است.
ای نجوای در نفس ، پیدا
با تو پائیزم و بی تو بهارِ زرد
وحشت و هراسی مرگ گونه از وسوسه دارم
دوستی با تو
تنها نیرویی است که حائلِ بین من و تاریکیست
ای آفتابگردانم ، ... دانا
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.