سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 26 خرداد 1403
  • شهادت سربازان دلير اسلام: بخارايي، اماني، صفار هرندي و نيك نژاد، 1344 هـ ش
9 ذو الحجة 1445
  • روز عرفه - روز نيايش
Saturday 15 Jun 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    شنبه ۲۶ خرداد

    سکوت اشک

    شعری از

    حمیدرضا خزایی

    از دفتر آدم و حوا نوع شعر نیمائی

    ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴ ۱۹:۳۵ شماره ثبت ۴۳۲۷۰
      بازدید : ۷۰۴   |    نظرات : ۲۲

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر حمیدرضا خزایی
    آخرین اشعار ناب حمیدرضا خزایی

    در سرایی دیگرست..

    نامش زمینست آن سرا..

    پادشاهی میکند او در زمین..

    خوش صداو خوش نگاهو خوش شمائل...

    مگرت او بشود بین خودو نفس تو حائل...

    من رسوا این نبودم..

    دل به آن مه رو بدادم،

    در مرامم سجده بر غیرش خطا گشت

    تا که آن طوق رجیم بر من روا گشت..

    جان این خسته فقط، باآدمی از من ازو چیزی نگو..

    میروم من به زمین

    عکسی از رویش کنم در قفسی

    «لمع البرق من الطور و آنست به

    فلعلی لک ات بشهاب قبسی»

    رفت در باغ تجلی اله

    دسته ای نسرین صدق

    دوسه تا نرگس پاکی

    غزلی از حافظ

    همه بر اذن خدا

    متجلی کرد بر صورت بی صورت آن وهم کذا

    برد آن جام شراب

    نیمه شب با ناله چنگ و رباب

    پیش چشمان حوا..

    دل حوا لغزید

    مرگ را در خلد دید

    در سرش فکر رهایی ز بهشت

    چشم او پر زسرشک

    در دلش بیتابی،وای ازین تابی..

    خبری دیگر از ابلیس نبود

    کار خود را کرده بود

    بتی از جنس خدا، هدیه حوای آدم کرده بود..

    دل آدم اما     ، بوف شبهای پریشانیه حوایش بود..

    و حوا بی خبر از آدم بود..

    صبح روز بعداز آن شب آدمی 

    دست حوا را گرفت

    کوله بارش بست

    جنت حق را فروخت 

    راه دنیارا گرفت..

    کوله بار آدمی یک سیب بود،که درختش سالها،بهره از آب شریعت میجست..

    و زمان با پسرانش، مات این شطرنج بی رخ! 

    مشت هاشان گشت سست..

    دانه توصیفشان افتاد در دام سقوط!

    و قلم گشت علم!

    آن یکی شیرین و فرهادش بدید..

    وین یکی اسفار اربع شد پدید..

    میزد آنجا نعره هایی فلسفه :

    «هله هله از فریب مغلطه

    جلوه را او مگزینید که نیست

    عشق بر او بگزینید که هست..»

    ناگهان بانگ هبوط آمد بگوش حاضران!

    همه جا تاریک و تار

    چرخشی در احوال

    دیده هاشان باز شد

    قصه غصه آدم صفتان آغاز شد

    کرد حوا نظری در چپ وراست

    و صدا زد:« ارغوانم آنجاست؟»

    خنده ی سرد سکوت، خرمن نادانیش را دود کرد

    چیزی نبود..

    در خرابات جهان جز آسمان چیزی نبود

    گوش دنیا از فغان دل حوا کر شد

    آن نگاری که سحر مست و غزلخوان ساقی پیمانه ها بود کجاست؟

    آن شرابی که دگر نیست کجاست؟

    آن هوای خوشو بوی نفس یار کجاست؟

    در زمین چیزی نبود غم بودو غم بودو عدم

    و حوا باز گریست

    دامن آدم گرفت

    چاره بر دردش طلب کرد

    وقت آن بود که آدم

    درس عشق و می و مستی بسراید به زبان غزلی..

    درد اول، غم دوری! 

    جام اول٬ کن صبوری که همین غم جرس معراج ما سوی خداست..

    درد دوم ،درد مستی!

    جام دوم ،بشکن این تابوی نفس و خودپرستی تا که چون حافظ بنوشی:

    «در خرابات جهان نور خدا میبینم»

    درد سوم، درد بی حرمتیه من بخدا

    جام سوم،«ربنا انا ظلمنا نفسنا»

    درد مرموز چهارم ٬از سکوت خشک‌ اشک خیس حوا چاره شد..

    آدم اینجا 

    مردم چشم حوا آبی دید

    چه هوایی شده بود!

    و حوا  قالت بلی!
     
    ۶
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    ایمان نوش آذری
    پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۰:۰۳
    به کجا چنین شتابان
    ایمان از حمید پرسید
    هوس حذر نداری
    تو از این شعر پریشان

    حمید عزیز
    شعرت نیمایی نیست.
    حجم کلمات عربی توی صورت می زند.
    پریشانی و در هم ریختگی که امید دارم در کلام تو برای آنکه بگویی خیلی بلدم نباشد.
    کاش کسی جایی بگوید به ما پست مدرن و مدرنیسم سبک نیست. گذار است از کلاسیک تا..........
    مکتب دارد و فلسفه و زبان. نوپاهای پست مدرن بدون درک کلاسیک و نو میشود دوستی که داشتم و وقتی مقصود شعرش را می پرسیدم می گفت :
    نفهمیدی
    و یک بار هم نشد بگوید تا ماهم بفهمیم
    این پتوی چهل تکه شما را من جسارتا تشویق نمی کنم نه جهان بینی داشت و نه فلسفه و نه کلام.
    مانا باشید

      مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
    دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۱۹
    حمید رضای عزیز
    روزی در کنار دوستانم به مشاعره مگذراندیم وقت
    که یکی بی هوا شعری را خواند و من برای همیشه مجذوب آن شعر شدم
    شعری با مضمون همین اثر قشنگ شما
    والان تا اواسط شعرتان فک میکردم شعر شما را می خوانده
    عالی بود نقد ادبی و فنی ان بر عهده اساتید است که کار من نیست
    ولی من حظی بردم دادا خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    درود و مانا باشی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    فرشید پوشنده
    دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۱۷
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
    سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۴۹
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    صابرخوشبین صفت
    سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۰۶
    خندانک خندانک خندانک
    وحید کاظمی
    چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۴۶
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    درود بر شما
    آرمین اسدزاد (الف)
    چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۲۸
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    مسعود احمدی
    پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۰۶
    درودی دگر باره بر شما...
    دست مریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک


    بیتی از آخرین سروده ام :

    یک شب دوباره خشم خود را جار خواهم زد !

    در ناف « تهرانسر » خودم را دار خواهم زد !
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0