سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 16 ارديبهشت 1403
    27 شوال 1445
      Sunday 5 May 2024
      • روز جهاني ماما
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      يکشنبه ۱۶ ارديبهشت

      سخن ورازگفتن بلبل به گل

      شعری از

      محسن زندی

      از دفتر دفترشعرمحسن زندی نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۴ ۱۱:۳۲ شماره ثبت ۴۲۶۴۹
        بازدید : ۷۹۵   |    نظرات : ۳۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر محسن زندی

      آللاهیم تکجه سنسن الیمنن توتان
      خدایاتنهاتوهستی که دست ناامیدم رامی گیری
      بولبولین گوله سوزی
      سخن ورازگفتن بلبل به گل
      بولبول گوله ائدیر بوجور بیانی
      بلبل باگل اینگونه سخن می گوید
      داهی بسدی آزائت منه جفانی
      دیگربس است کمتربه من ظلم کن
      ائیلییبسن حسرتوندان دیوانه
      مراازحسرت خوددیوانه کرده ای
      رحم ائدمیسن یاندیریسان بوجانی
      به من رحم نمی کنی وجان مرادرآتش عشقت می سوزانی
      منده قوشلارتکین بیرپرنده یدیم
      من هم مانند پرندگان دیگریک پرنده بودم
      سن وئردیردون بولقب شیدانی
      تولقب شیدایی به من دادی
      گئجه گوندوزفراقونداآغلارام
      روزوشب درفراق توگریه می کنم
      تاگله یازسالام شورو نوانی
      تافصل بهاربیاید من برای شما شورونوابه پاکنم
      گورم کی آچیبسان گینه سئوینم
      ببینم که دوباره بازکرده ای خوشحال شوم
      وئرم اوزسسیمنن سنه صفانی
      وباصدای دلنیشین خودبه توصفابدهم
      بیربئله من ناله ائدیب سیزلارام
      اینقدرمن ناله و زاری وازدست توسیزیلدامش  می کنم
      تایئتیرم اورکدکی قوقانی
      که تاغوغای درونی خود رابه توبرسانم
      شایدکی بیله سن کونلومین دردین
      شایدکه تودرددل مرابدانی
      بیراؤلاسان منیم اوچون الوانی
      یکبارهم شده برایم رنگی  شوی ودرک کنی
      سنه گورا سالام باغاولوله
      به خاطرتوبه باغ ولوله می اندازم
      گورن دییربولبول ائدیرتوفانی
      هرکسی که ببیند می گویدکه بلبل درباغ باصدای خودطوفان به پا کرده است
      خوش سسلرسالارام بودیمدیگیمدن
      به خاطرتوازمنقارم صداهای خوش درمی آورم
      گورن دوروب باخارمنه حیرانی
      هرکسی که می بیند می ایستد وباتعجب به من وصدای من نگاه می کند
      سندن اوتوراوقدرناله ائدرم
      به خاطرتوآنقدرناله می کنم که
      هامی دییرواردی گوزل الحانی
      همه می گویند خیلی صدای دلنیشین و زیبای دارد
      اوناگورادایم منی گودلر
      به همین خاطرهمیشه درکمین من هستند
      تاتوتالارائیلییلرزندانی
      تابگیرندومرادرقفس زندانی کنند
      بلکه اولاراوچون اوردااؤخویام
      بلکه برای آنها درقفس آوازبخوانم
      آپارالارخوش سسیمنن صفانی
      وآنهاازصدای زیبای من لذت و صفاببرند
      ایسترم کی سنه نوازش ائدم
      وقتی که به شما نزدیک می شوم تانوازشت کنم
      سانجارسان قلبیمه ایتی تیکانی
      باخارتیزقلبم رانیش می زنی(به قلبم خارتیزرافرومی بری)
      بی هوش اولام اولارمنی تاپاللار
      ودراثرفرورفتن خاربه قلبم بی هوش می شوم وآنها(انسان)مرامی یابند
      سالالارقفسه اولام زندانی
      ودرقفس زندانی می کنند
      هجران دردی بودردیمه قاریشار
      ودردهجران توودردزندانی شدن درقفس به همدیگرقاریشمیش (قاطی)می شود
      سالارام قفسده شوروفقانی
      وبه همین خاطردرقفس شوروفغان برپامی کنم
      چوخ ناله ائدرم یئتم وصاله
      بسیارناله می کنم که تا به وصالم(گل) برسم
      یئتنمرم اوردااوللام روانی
      نمی توانم به تو(بهوصالم)برسم ودرقفس روانی می شوم
      افسؤرده اؤلارام اؤخویانمارام
      وافسرده می شوم ونمی توانم بخوانم
      دییللرقالمییب بونون توانی
      وهمه می گویند که دیگراین بلبل توان خواندن راندارد
      بیرموادوئرلرگلم حالامن
      بدین جهت برایم یک موادمی دهندودوباره نیرومی یابم
      گینده سالارام شورونوانی
      وبازهم شورونوابه پامی کنم اماحالادیگرازروی عشق نیست به وسیله ازخودبیخودشدن است این شورونوا
      بیرزامانان سونراقزام آزالار
      بعدازمدتی این موادباعث می شودغذایم کم شودونتوانم غذای موردنیازبدنم رابخورم
      بدنیم ارییرقالمازچابانی
      به همین خاطربدنم دراثرمصرف موادذوب شده ودیگررمقی وتوانی برایم نمی ماند
      نقدریئتیشللراؤخویانمارام
      هرچقدربه من می رسند دیگرنمی توانم برای آنهاآوازبخوانم
      آتالارائشیگه اؤللام ویلانی
      به همین خاطرمراازقفس به بیرون می اندازند (درمیان آشغالها)ومن مدتی آواره می شوم
      دالدایئرده بیرمددت گیزلنرم
      ومدتی دریک جای دالدا ( جای خلوت  )مخفی می شوم
      داریخارام گینه اولام بللانی
      ودلتنگ شده ودوباره ازمخفیگاه بیرون آمده وآشکارمی شوم
      پیشیک دوتارمنی آلارآغزینا
      وبعدازآشکارشدن گربه مراگرفته ودردهان می گیردومی برد
      یئیرمنی کولن اوللام پنهانی
      ومرامی خورد وبه طورکلی پنهان ، محوو نابودمی شوم
        
      ۵
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0