تک دید درد

....تک دید درد... اشک شوری که بر زخمهای ناچاری می چکد شانه های دلم را چنان به هق هق دردالود می لرزاند که آبهای دریا از کویر جانم قلیان میکند دیدگاهم پشت سرابی دچار عدم تشخیص می شود که تصویرهای دیروز و فردا نیز روی هم می افتند تا گنگ و بی زبان به اشکهایم خیره باشم منتظرم کسی بیاید شاید تا در آغوش همراهی او آرامشی صید کنم و امیدی جوانه زند شاید هم باید تنهایی خود را همچنان زندگی کنم..... خلیل فریدی جمعه 5 تیر 94 صبح