سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 16 ارديبهشت 1403
    27 شوال 1445
      Sunday 5 May 2024
      • روز جهاني ماما
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      يکشنبه ۱۶ ارديبهشت

      زوزۀ سگ

      شعری از

      غلامعباس سعیدی

      از دفتر نقشی بر آب نوع شعر مثنوی

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۲ ۲۱:۵۹ شماره ثبت ۲۳۹۴۸
        بازدید : ۶۳۰   |    نظرات : ۸۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر غلامعباس سعیدی

      در دلِ این شبِ تاریک سگی می غرّد

      پشتِ این کوچۀ باریک سگی می غرّد

       

      ساعتِ یازدهِ نصفِ شب و باران است

      زوزه های سگِ پُر تاب و تب و باران است

       

      عوعو و زوزه درآمیخته با تاریکی

      وهم در حجم فضا ریخته با تاریکی

       

      وهم پر کرده فضا را شب و گورستان است

      سگِ ولگرد، اسیرِ تب و گورستان است    

       

      کفن مرده ای از گور، کمی بیرون است

      سر و پوزِ سگِ ولگرد، جنون و خون است

       

      شکمِ تازه ترین مرده شده سفرۀ او

      لقمۀ چپ شده و خورده شده سفرۀ او

       

      گوش کن از پسِ دیوار صدا می آید

      از لبِ مرده ای انگار صدا می آید

       

      مردۀ خورده شده مردۀ موسیقی بود

      تلخ و شیرین و ترُش خوردۀ موسیقی بود

       

      در دلش آتش عشقی به لبش آهی بود

      اهل شعر و هنر و قول و غزل، گاهی بود

       

      سگِ ولگرد چنین اهل فنی را خورده

      شاعری را نه که یک انجمنی را خورده

       

      روح آن شاعر و قول و غزل و فوت و فنش

      همگی ریخته در روح سگ و در بدنش

       

      پس مپندار که ما زوزۀ سگ می شنویم

      شعر و قول و غزل از پوزۀ سگ می شنویم

       

       

      دوستان این سخنان را که به هم می گفتند

      می شنیدم همۀ آنچه به هم می گفتند

       

      همرهان این چه بساطی است که می چینیمش

      ذوق و سعی و هنر آورده و می بینیمش

       

      این چه رسمی است که هر بی هنری می تازد

      پیشتر از گلۀ اسب خری می تازد

       

      هرکه شب از زن خود شوهر خود قهر کند

      صبح برخیزد و در جام ادب زهر کند

       

      ترکِ ترتیب و خلاف آمدِ آداب کند

      شیوه ای مبتذل از شعر و سخن باب کند

       

      آن یک از فکر کدر گوید و از شعرِ زلال

      این یک از وحشت و افسردگی و هول و ملال

       

      شرمی از حافظ و فردوسی و سعدی بکنیم

      چارۀ این دو و دیوانۀ بعدی بکنیم

       

      غلامعباس سعیدی

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0