سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 18 ارديبهشت 1403
    29 شوال 1445
      Tuesday 7 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۱۸ ارديبهشت

        پک آخر

        شعری از

        روح اله محمدی

        از دفتر بارانی نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ۰۷:۲۵ شماره ثبت ۲۲۳۱۳
          بازدید : ۶۴۱   |    نظرات : ۲۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        " پک آخر "

        پک اول را زد

        پک دوم را ، هم

        دود شد گسترده

        توی آن خلوت یأس و ماتم

        پک بعدی را زد

        مرگ انگار از دور

        و بویی از کافور

        به مشامش می خورد

        و درونش افسرد

        پک بعدی را زد

        و سپس نعره بر آورد ، و گفت:

        که خدایا  ، تو بگو

        توی این عالم خوف

        تا به کی باید خفت؟

        اما در خلوت خود

        مرد معتاد ، صدایی نشنفت

        پک بعدی را زد

        مرغ اندیشه او ، میخواست پرواز کند

        و به دوران سلامت

        و به ایام بدون الم و رنج و ملامت

        سفر آغاز کند

        حال ، آن آدم معتاد و ذلول

        لاجرم می بایست

        قفس اوهامش را ، درب باز کند

        درب باز شد و آن مرغ پرید

        و هراسان و عجول

        به گذشته به زمانهای قریب

        سفری آغازید

        ناگهان دید در آنجا ، مردی

        که ز او می جوشید ، رگ عشق و غیرت

        اما حال ، چه بود

        مردکی انباشته از حسرت

        غرقه در نشئه گی و در حیرت

        خالی از حس ندامت ، عبرت

        عاری از فطرت انسانی خویش

        و سر و وضع پریشان و پریش

        مرغ آنجا دید مردی را

        همه مردانگی و حس لطیف

        اما حال ، چه بود

        غرقه در دود و در این میل کثیف

        نشئه و خار و نحیف

        و اسفبار و ضعیف

        مرغ بیچاره کنون

        دیگرش تاب ، به اتمام رسید

        با یک خاطر ریش

        برگشت آن مرغک زیبای خیال

        به سوی محبس خویش

        هنگامی که رسید

        مرد را خفته بدید

        غرق وهم و هپروت

        مردمان با کینه

        می برندش به سکوت

        به درون تابوت

        مرغ ، خندان شد و گفت:

        پک آخر را زد

        و سپس آن مرغک

        خالی از هر قیدی

        تا افقها پر زد

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0